ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

تدبیر بشر و تقدیر الهی

24 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

و قالَ(ع) تَذِلُّ الأُمُورُ لِلمَقَادِیرِ، حَتَّی یَکُونَ الحَتفُ فیِ التَّدبِیرِ؛ کارها چنان رام و پیرو مقدرات است؛ که گاهی تباهی در تدبیر و دور اندیشی است. 

تَذِلُّ: ذلیل می شود، رام می شود. 

لِلمقَادِیر: برای قضا و قدرها

حَتَّی یَکُونَ: تا اینکه می باشد. 

الحَتف: تباهی، مرگ

تدبیر بشر نمی تواند مانع از قضا و قدر الهی باشد، گاه تقدیرات، همه تدبیرهای بشر را بر هم می زند، از این رو حضرت(ع) می فرماید: حوادث و امور، تسلیم تقدیرهاست و انچه خداوند خواسته است همان می شود، نه آنچه بشر

تدبیر و قصد کرده است، تا جایی که همان تدابیری که بشر به خیال خودبه او سود می رساند، به تباهی یا مرگ منجر می شود. منبع: برگزیده حکمت های 1تا 110 نهج البلاغه، محمد رضا جویبار زاده و همکاران ، ص45

 نظر دهید »

نامه ای به شهید

23 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

«بسم رب ا لشهداء و الصدیقین »
انگار همین دیروز بود چقدر زیبا و زود گذشت. مادر در انتظار مسافری با قنداقه ای کوچک به سر می برد مسافری که باید اولین ندایی که به گوشش می خورد تهلیل خداوند باشد تا تنها مقصد نهایی اش آفریدگارش باشد، مادرش با خوشحالی قنداقه را به پدرش می سپارد تا با صدای دل انگیزش ندای تهلیل را در گوش کودک بنوازد تا آرام یابد، روز ها کم کم می گذشت تا اینکه زمانش فرا رسیده بود که مادرش با آب و قرآن به دست او را رهسپار جاده علم و دانش نماید تا مدال علم را گردن آویز وجودش نماید، این کودک دبستانی بزرگتر می شد و چیز های بیشتری را فرا می گرفت ، چیز هایی که می توانست او را نا آرام تر از گذشته نماید و سرنوشت او را برای همیشه تاریخ عوض نماید، یک روز سؤا لی در باره رژیم موجود وکارهایی که این رژیم انجام می داد در ذهنش ایجاد شد و او را به فکر فرو برد که او را نا آرام تر می ساخت اما او باید جواب سؤالاتش را در جای دیگری می یافت باید به سفر دیگری می رفت سفری که علی رغم مخالفت خانواده بالاخره انجام شد پس او باید می رفت تا به جواب سؤالات اساسی اش دست یابد و همراه با ملائک به پرواز در آید .
مادرش دوباره آب و قرآن به دست او را تا پایان سفر شهادت و پرواز به سرزمین آلاله های بی قرار یاری می نماید دوباره انتظار شروع می شود این بار انتظار باز گشت از یک سفر ملکوتی این بار دیگر تمام شهر خانواده او بودند که به استقبالش می آمدند. مادر کفن کوچک فرزندش که قنداقه او بود در آغوش گرفته و با او نجوا می کند، دوباره برایش سرود لالایی می خواند.
اکنون ما نیز خواهران و برادران تو هستیم که می خواهیم همراه با مادرت سرود لالایی بخوانیم و در این سفر همراهیت نماییم تا آسوده تر بخوابی. و آمده ایم تا بگوییم اگر دیروز جسم و جان های شما را از بین می بردند امروز با تحریم ها و تبلیغات نادرست است که می خواهند فکر و روح انقلابی ما را از بین ببرند، اگر دیروز شما در عرصه جنگ وشهادت قدم نهادید امروز ما در عرصه علم و فرهنگ قدم نهادیم. آمده ایم تا پایدار و وفادار بمانیم و بار دیگربا تو عهدی محکم تر از گذشته ببندیم تا آسوده به سَفَرَت ادامه دهی و ما در نبودنت با عِلمِمان و همراهیمان با ولایت از این امانت محافظت خواهیم کرد واجازه نخواهیم داد برای لحظه ی کسی به سوی آن نظری افکند و تحریم ها ما را به چالش کشاند که عزت و کرامت خود را در زیر چکمه های استعماری لگد مال نماییم آنگاه به تعظیم در مقابل آنها بپردازیم . ما روزی این تبلیغات وارونه را بر باد فنا خواهیم داد و بار انقلاب را به سرمنزل مقصود و دست توانای قائم آل محمد (عج ) خواهیم سپرد. پس ای شهید آسوده و مطمئن به سَفَرَت ادامه بده و در سرزمین آلاله های بی قرار منتظرمان باش پس به امید دیدار …………

 8 نظر

سفر به سرزمین شادی

23 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

خانم کوچولویی همیشه در اتاقش بود، و روی تختش دراز می کشید و در حال گردش در افکارش و تنها دوست صمیمی اش خورشید بود که می آمد پشت پنجره اتاقش و شروع به در زدن می کرد و او را از خواب بیدار می کرد و با پرتو طلایی اش داخل اتاقش را نورانی می کرد. همیشه خورشید دوست داشت دوست کوچولو اش را خوشحال ببیند و همیشه به او دلداری می داد و می گفت: صبر کن من یک روز تو را به سرزمین شادی ها خواهم برد او می پرسید سرزمین شادی هاکجاست؟ اوگفت: جایی خیلی دور است، جایی است که همیشه شادی و نشاط است و هیچ غم و ناراحتی نیست. روز ها می گذشت و آن خانم کوچولو به فکر سفر به سرزمین شادی بود تا این که یک روز صبح مثل همیشه خورشید خانم به پشت پنجره اتاقش آمد و شروع به در زدن کرد و او را از خواب بیدار کرد و با پرتو نورانی اش اتاق را روشن کرد و به او گفت: مگر منتظر رفتن به سرزمین شادی نبودی؟ بلند شو الان زمان رفتن است می خواهیم با هم به آنجا برویم آماده باش .
خانم کوچولو خیلی خوشحال شد و زود آماده شد سوار بر پرتو طلایی خورشید شد و با هم به راه افتادند چندین سال طول کشید تا به آنجا رسیدند. در آنجا همه چیز سبز و با طراوت بود، گل ها، سبزه ها هر چیزی که در آنجا بود همه می خندیدند و لبخند می زدند و با خنده به خانم کوچولو سلام می کردند همین طور که می رفتند به قصر زیبایی رسیدند که به آن قصر شادی می گفتند به آنجا که وارد شدند به داخل قصر رفتند در آنجا ملکه شادی ها را دیدند که بر تختی تکیه زده بود ودر هاله ای از نو ر و شادی غوطه ور شده بود خیلی خوشحال شده بود و یک تخت مخصوصی نیز کنار خودش گذاشته بود و به خا نم کوچولو گفت: اینجا جای توست بیا اینجا در کنار من بنشین تا تو هم مثل من غرق در شادی و نور شوی خانم کوچولو که مدتها بود منتظر چنین روزی بود بدون هیچ معطلی رفت روی تخت کنار ملکه شادی هانشست و غرق در شادی و نور شد و گفت: برای چه به من این قدر محبت کردی و مرا به آرزویم رساندی گفت: سال ها قبل خانم کوچولویی مثل تو غمگین بود تو او را خوشحال نمودی و اکنون این شادی پاداش آن خوشحالی است که تو سال ها قبل انجام دادی آن چنان خوشحال شد که بر روی ابر شادی ها افتاد ابر او را به تمام سرزمین شادی ها برد و همه جا را تماشا کرد.
غذاهای زیادی خورد با دوستانش به بازی نشست درختان به او می خندیدند و بازی می کردند و به چشمه شادی ها رسیدند که آن چشمه می خندید و فوران بود و از آن چشمه هرکس آب می خورد برای همیشه خندان می ماند آن دختر کوچولو هم از ان چشمه خورد تا همیشه شاد بماند و دوباره به قصر شادی ها بر گشت و کنار ملکه شادی ها نشست ملکه شادی ها به او گفت: تو برای همیشه اینجا خواهی ماند و ما با هم دوستان خوبی خواهیم بود تا زمانی که دوستان دیگر و بیشتری پیدا کنیم و او برای همیشه در آنجا ماند و خدا را شکر کرد به خاطر این شادی ، این زیبایی و از صمیم قلبش برای همیشه خندید و خورشید هم به آرزویش رسید از این که دوستش را خوشحال می دید او نیز خوشحال شد .

 1 نظر

ترجمه لغت مشکل

23 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

guzzle : حریصانه خوردن 

1- سالن ورزش، باشگاه ورزشی 2- ژیمناستیک: gym 

1- بی اندازه، گزاف 2- پهناور، وسیع :immense 

1-تکان 2- صدای ناهنجار 3- [مجازا] عدم توافق 4- تکان خوردن 5- اثر نامطلوب گذاشتن 6- تکان دادن:gar 

1- از بر کردن، حفظ کردن2- یادداشت کردن : memorize 

1- آهنگ شیرین 2- اصل آهنگ، آهنگ اصلی:melody

 نظر دهید »

برترین ثروت

23 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

انسان ها به دلیل گرفتار شدن در آرزو ها از هر چیزی که مناسب برای آخرت و یا همان دنیا مناسب غافل می مانند؛ چرا که فرو رفتن در آرزو ها انسان را دچار غفلت نموده و از هدف اصلی و نهایی باز می دارد. لذا حضرت در حکمت زیر رهایی از دام آرزو ها و اینکه انسان واقعیت زندگی را ببیند به برترین ثروت تعبیر می نمایند. 

حکمت33

و قال (ع): أشرَفُ الغِنَی تَرکُ المُنَی؛ برترین توانگری و بی نیازی، رها ساختن آرزوهاست. 

تَرک: رها کردن

المُنی: آرزو

رهایی از دام آرزوها و پرداختن به واقعیت های زندگی در نگاه حضرت علی(ع) به برترین بی نیازی و شریف ترین توانگری تعبیر شده است. 

برگزیده راه روشن، ترجمه و مفاهیم حکمت های 1تا 110 نهج البلاغه محمد رضا زاده جویباری و همکاران، ص88.

 2 نظر

وصیت نامه شهید احمد رئوفی

23 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

در این مرحله از زمان انسان متعهد باید تصمیم نهائی اتخاذ کند یا درجه والای شهادت یا خواری و پستی. مسلم است که پیروان راه حسینیم، راه شهادت  را همه پیش می گیریم و ان را ترجیح می دهیم نسبت به مرگ عادی که زیر لحاف باشد. من به عنوان یک مسلمان متعد راه اول را انتخاب می نمایم.ولی مسلمانان بلدانند که برای خاک نمی جنگیم، ما برای اسلام می جنگیم و اگر پیروز شدیم یا پیروز نشدیم، شهید هستیم و در نزد خداوند بزرگ روزی می گیریم. مگر ما از حسین(ع) با لاتر هستیم و با ارزش جان مابیشتر است! پیامی به شما مردم شجاع و قهرمان پرور دارم: آستین ها را بالا بزنید و از جنگ و شهادت در راه خهدا نترسید و به امپریالیسم های شرق و غرب و اسرائیل کافر به شورید. 

به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید، که تفرقه و پراکندگی موجب خواری و پستی شما می شود. 

خونین شهر(6/2/1361 رئوفی)

منبع: مهین مهرورزان غلامرضا شعبانپور ص349.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 398
  • 399
  • 400
  • ...
  • 401
  • ...
  • 402
  • 403
  • 404
  • ...
  • 405
  • ...
  • 406
  • 407
  • 408
  • ...
  • 419
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟