قلم
قلم چرا با من همراهی نمی کند و دیگر مثل گذشته با من دوست نیستی؟ من می خواهم تو را در قلب کاغذ فرو کنم و خط خطی های ذهنم را در قلب کاغذ بنگارم تا تپش های قلبش را کاهش دهد. می خواهم بنویسم، اما قلم مدت ها است همراهی نمی کند نمی دانم جوهرش خشک شده یا اسیر دوستی چون من است که به او بی محلی و بی مهری می کند. باید بنویسی باید دوباره با هم دوستان خوبی شویم و قول دهیم که تا آخر عمرمان در کنار هم بمانیم و همدیگر را تنها نگذاریم چون تنهایی بدجور آدم را اذیت می کند و غم های پنهانش را بر ملا می کند و ندای بی قراری سر می دهد.