ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

دقت در بیت المال

30 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

مهدی(زین الدین) به قم نمی آمد، 

مگر برای انجام مأموریتی و سر راهش، 

از من که مادرش بودم و همسر و فرزندش نیز حالی می پرسید! 

در یکی از همین مأموریتها به قم، 

چیزی نگذشت که با عجله کفش و کلاه کرد که برود. 

گفتم: کجا؟ 

گفت: وقت کم است باید برگردم خط. 

پس زن و بچه ات چی؟ 

به آنها هم سری می زنم….

پس مرا به بازار ببر تا برای بچه ات چیزی بخرم. 

نه بهتر است شما با تاکسی بیایید. 

با تعجب گفتم: بازار که سر راه توست!

با معصومیت خاصی گفت: ولی مادر! این ماشین دولتی است 

و استفاده شخصی از آن صحیح نیست. 

همین مقدار که شما درش را باز و بسته می کنید 

و روی صندلی اش می نشینید، 

موجب استهلاکش می شود. راوی: مادر شهید.

منبع: مهدی نقدی، زندگی به سبک شهدا، ص51

 

 2 نظر

ادب به مادر

28 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

جلوی مادر با ادب می نشست و می گفت: 

من رو بیشتر دوست داری یا خدا رو؟ 

مادر: خب معلومه خدا رو 

امام حسین(ع) رو بیشتر دوست داری یا خدا رو؟ 

مادرک امام حسین(ع) رو هم برای خدا می خوام. 

پس راضی هستی من شهید بشم. 

فدای امام حسین(ع) بشم؟ 

اینجوری مادرش رو راضی کرد

و رفت فدای امام حسین(ع) شد. 

روحانی شهید مصطفی ردانی پور. 

منبع: سایت خاکریز خاطرات . زندگی به سبک شهدا، مهدی نقدی ص87

 2 نظر

رزمنده خوش سیما

26 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

شهید«احمد نیکجو» رزمنده ی خوش سیمای لشکر ویژه کربلا بود که در بیست و سوم دی ماه 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. او رساله امام را حفظ بود و برای بچه ها تو سید محله قائمشهر کلاس احکام می گذاشت به طوری که بچه ها تا وقتی او را می دیدند، می گفتند: آیت الله احمد نیکجو آمد. پدر شهید می گوید: شب شهادت احمد، خواب دیدم در کربلا هستم، جمع زیادی را دیدم که کلاهخود بر سرشان هست و شال سبزی را هم به کمر بسته اند و همگی به من می گویند: احمد شهید شده! احمد عملیات ثامن الأئمه (شکست حصرآبادان) به همراه شهید بزرگوار محمد حسین باقر زاده شرکت کرده بود، در حین عملیات ترکشی به شکم احمد اصابت می کنه و روده بزرگش پاره می شود. تا 6 ماه برای معالجه و درمان بسری بود. در طول این مدت همیشه می گفت: خدایا! چرا من دارم خوب می شوم؟ چرا من شهید نمی شوم؟ روای: پدر شهید. منبع: زندگی به سبک شهدا مهدی نقدی، ص80

 نظر دهید »

سوغات جبهه

25 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

رفته بودیم برای بسته بندی آجیل رزمنده ها، خواهرش روی یک کاغذ نوشت: خدایا می شه این بسته آجیل به دست برادرم محمد حسین ربانی نژاد برسه؟! داداش! یه یادی هم از ما بکن، خیلی دلمون برات تنگ شده. این نوشته را تا کرد و گذاشت توی یک بسته. چند روز بعد که محمد حسین آمد مرخصی -، گفت: «برای خواهر خودم یه سوغاتی آوردم»گفتم:«خب، ببینم». قبول نکرد تا خواهرش آمد و گفت: حالا چی هست؟» محمد حسین دست کرد توی جیبش و یک بسته آجیل در آورد. اصلا باور کردنی نبود. همان بسته آجیلی که برابی محمد حسین نوشته بود، به دست داداشش رسیده بود و حالا او، این بسته رو برای خودش سوغاتی آورده بود. شادی روح همه شهدا و شهید محمد حسین ربانی نژاد صلوات . 

راوی: مادر شهید. زندگی به سبک شهدا، مهدی نقدی، ص108

 2 نظر

آب نمی خوام

23 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

یک جوان کم سن و سال دیدم، افتاده بود گوشه ی سنگر… از وضعش معلوم بود که رفتنیه کنارش نشستم 

بهش گفتم: وایسا الان می رم برات آب میارم . 

دستم را گرفت و گفت: نه حاجی آب می خوام چی کار؟ 

فقط زودتر از اینجا برو…. اصرار کردم که نه حتما باید برم برات آب بیارم … 

باز گفت: آب نمی خوام. الان  که آقا میاد. اگر تشنه ام نباشه، چه جوری تو صورتش نگاه کنم؟ 

منبع: داستانهای کوتاه. زندگی به سبک شهدا، مهدی نقدی، ص132.

 نظر دهید »

خاطره ملهم

22 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

سی سال که در خدمت مراجع مختلف بودم،روال این بود که برای پاسخ‌گویی به سؤالات شرعی مشکل، هیئت استفتا با حضور مرجع تشکیل می‌شد.برای یافتن پاسخ، کتاب‌های روایی یا استدلالی را می‌دیدیم و بعد، نظر نهایی مرجع اعلام می‌شد. درخدمت آقا، همین کار را می‌کردیم؛با این تفاوت که در طول این پانزده سال، ایشان هیچ‌گاه کتابی را نخواست تا در آن به جست‌وجوی مطلب مورد نظر بپردازد.
فتوایش را صادر می‌کرد. وقتی ما کتاب‌ها را می‌دیدیم، می‌دیدیم عیناً همان مطلبی است که آقا می‌گفتند.
با خودم می‌گفتم: «مگر می‌شود در نودسالگی همه چیز را به‌خاطر داشت؟»
پاسخی نداشتم؛ گویا ایشان مُلهَم بودند (به ایشان الهام می‌شد) … (بر اساس خاطرۀ مرحوم آیت‌الله شیخ علی افتخاری)

? این بهشت، آن بهشت، ص٢٧

 4 نظر
  • 1
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 16
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟