خاطره ملهم
22 مرداد 1398 توسط یا کاشف الکروب
سی سال که در خدمت مراجع مختلف بودم،روال این بود که برای پاسخگویی به سؤالات شرعی مشکل، هیئت استفتا با حضور مرجع تشکیل میشد.برای یافتن پاسخ، کتابهای روایی یا استدلالی را میدیدیم و بعد، نظر نهایی مرجع اعلام میشد. درخدمت آقا، همین کار را میکردیم؛با این تفاوت که در طول این پانزده سال، ایشان هیچگاه کتابی را نخواست تا در آن به جستوجوی مطلب مورد نظر بپردازد.
فتوایش را صادر میکرد. وقتی ما کتابها را میدیدیم، میدیدیم عیناً همان مطلبی است که آقا میگفتند.
با خودم میگفتم: «مگر میشود در نودسالگی همه چیز را بهخاطر داشت؟»
پاسخی نداشتم؛ گویا ایشان مُلهَم بودند (به ایشان الهام میشد) … (بر اساس خاطرۀ مرحوم آیتالله شیخ علی افتخاری)
? این بهشت، آن بهشت، ص٢٧