ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

چی شد طلبه شدم

10 مهر 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

تجربه نگاری
«ن وَالْقَلَمِ وَمَا یسْطُرُونَ؛ ن، سوگند به قلم و آنچه مینویسند»(سوره قلم، آیه1)
آری درست است سوگند به آنچه می نویسند آنچه که بر قلب و آنچه که بر کاغذ نگاشته می شود. آنچه که بر قلب نگاشته می شود جوهره انسانیت را می نگارد و آنچه بر کاغذ می نگارد بازی الفاظ است.
روزهای عمرم سپری می شد، روزهایی که در کنار دوستان دبیرستانی آرزوهای آینده از یک سو و تلاطمی که روح و جسمم را فرا گرفته بود، از سوی دیگر مسیر انتخاب را برایم مشکل می ساخت. روح و تلاطم درونی ام سرزمینی را می خواست که آرامش یابد. من در پی یافتن آن سرزمین بودم تا با پرواز به آن سمت آرامش از دست رفته را باز یابم.
در یکی از روزها از طرف دبیرستان ما را برای معرفی محیط حوزه و آشنایی با دروس به حوزه علمیه شهر بردند. در آن زمان حوزه به تازگی تأسیس شده بود (دقیق یادم نیست ولی فکر می کنم در سال 81 بود.) و در یک منزل مسکونی قرار داشت، همراه با دریایی از سادگی، آرامش و لبخند پر مهر مسئولین که به استقبال می آمدند انسان را درآن شناور می ساخت. در آنجا آرامش عجیبی حاکم بود که، انسان را به سمت خویش فرا می خواند.
دو سال از این بازدید ما گذشت. بار دیگر معرفی حوزه علیمه در خطبه های نماز جمعه سبب ترغیب بیشتر من گردید. از آنجایی که خود و خانواده علاقمند به تحصیل من در حوزه بودندو دختر عمه نیز در جریان قرار گرفته بود، در یکی از روز ها که در حال عبور از خیابان بود متوجه شد در پشت درب نانوایی اعلامیه ای برای پذیرش حوزه نصب شده است، و چون می دانست که من شاید زمانی به حوزه بروم. به همین علت در گوشه ای از ذهنش مانده بود. آن اعلامیه را برایم آورد. من چون نگران و مردد در انتخاب مسیر آینده بودم آن را به گوشه ای گذاشتم اما هنوز تصمیم قطعی نگرفتم.
چند روز از این موضوع نیز گذشت، تا اینکه یک روز به خانه عمو رفته بودم. دختر عموکه در حال مرتب کردن لباس ها و خودش بود. به من گفت فردا کلاس دارم حوزه می خواهم بروم، و شروع به تعریف از حوزه نمود. من که مردد بودم، سرانجام تصمیم برای ثبت نام قطعی شد. در همان سال با چند تن از دوستان در آزمون ورودی و مصاحبه حضوری شرکت کردیم همه ما موفق شدیم فقط چند نفر نتوانسند موفق شوند. این سرنوشت و مسیر آینده من شد. آری این همان چیزی از جوهره انسانیت حوزه بود که، به وسیله قلم خاطرات در قلبم نگاشته شد تا برای همیشه ماندگار بماند.
ان شاءالله در این مسیر ثابت و پایدار بمانیم و آخر و عاقبتم همه و خودم ختم به خیر شود. التماس دعا.

 نظر دهید »

سلام زینبی

05 مهر 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

بسم رب الحسین(ع) و بسم رب زینب(ع)
سلام ای زینب (ع)،
سلام ای فصاحت علی(ع)،
سلام ای روح عروج حسین(ع)،
سلام ای ره توشه مسیر اسارت،
سلام ای نطق کوبنده حسین در گوش ناشنوای زمانه،
سلام ای قلب شکسته،
سلام ای قد خمیده،
سلام ای همه درد و همه آه و همه غم،
سلام ای مرهم زخم های سجاد(ع)،
سلام ای مبین حجاب فاطمه(ع)،
سلام ای سپیده حقیقت در پشت پرده غبارگرفته کاخ کذایی،

سلام ای شکوه انقلاب،
سلام ای تفسیر ما رایت الا جمیلا،
 و سلام و هزاران بار سلام بر تو
بر تویی که صبر را به تعجب و تاریخ را به سخن واداشت5/7/98

کلید واژه ها: فصاحت علی، نطق حسین، شکوه انقلاب، حجاب فاطمه

 2 نظر

معرفی یا بیان خاطره ای از شهدای دفاع مقدس شهرتان

28 شهریور 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

زندگینامه ادبی شهید محمد حسین امیری
هوای مطبوع بهاری کوچه پس کوچه های باران خورده روستای کوشکک را دل انگیز کرده بود. بلبان و چکاوک ها سرود زندگی می خواندند، جویبارها به جوشش و خروش در آمده بودند. لباس سبز طبیعت سنگ فرش زمین شده بود. غنچه ها لب به خنده گشوده بودند. طبیعت نوید زندگی و شکوفایی را مژده می داد. عطر وجود غنچه تازه شکفته ای به نام محمد حسین در 2/1/1243در گلستانی زیبا در دامان باغبانی مهربان در فضا پیچید. عطر وجود این غنچه همراه با لبخند خدا، زندگی را برای پروانه ها لذت بخش می نمود، پروانه هایی که اطراف او به طواف می پرداختند.
روزها و شب ها می گذشت. غنچه تازه شکفته همه را مجذوب خویش کرده بود. و در دامان باغبان مهربان زیباتر و شکوفاتر می شد. کم کم زمان آن فرا رسید که، به دوستانش بپوندند و در مسیرکمال و دانایی همراه با دوستانش شکوفاتر گردد.
در حالی که هفتمین بهار از شکوفایی اش او را به وجد آورده بود در دبستان  محل زندگی اش مشغول تحصیل شد علاقه شدید او را به ادامه مسیر جهت شکوفایی بیشتر سوق می داد، مسیری که زندگی اش را به گونه ای دیگر تغیر داد، او اکنون شکوفاتر، معطر تر و دانا تر شده بود. روح بلندش در پی یافتن مسیر آلاله های بی قرار، راهی مسیر نا آشنا گردید تا در کنار دوستانی جدید به پرواز در آید. درمراسم های مذهبی روح ملکوتی همراه با عطر وجودش و جذابیت صدایش در هوای عرفانی همه را به پرواز در می آورد تا بلندای ایثار تا بلندای رسیدن به سرزمین آلاله های بی قرار.
اکنون اعمالش، نشانگر مسیر عروج روح ها تا ملکوت بود. او پروانه وار در شمع وجود رهبر می سوخت که در سجده گاه عشق دعاهایش بالهایی شدند تا او را به سرزمین آلاله های بی قرار یاری نمایند. سرانجام روح ناآرامش در 5/1/1361 به پرواز در آمد و در دامان خاک شهرش سپرده شد تا او و دوستانش را به سر منزل مقصود برساند .. تا آرامشی نزدیک  در ملاقاتی دیگر در فردایی نه چندان دور.
«وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ »(سوره آل عمران، آیه 169.)

کلیدواژه ها: شهید، محمد حسین امیری، نردبانی از جنس نور، معطر،عروج،آله های بی قرار، ملکوت

مشخصات و تاریخ شهادت از منبع: مهین مهروزان غلامرضا شعبانپور، به متن ادبی برگرداندن به قلم خودم.

 2 نظر

تبریک سال تحصیلی جدید شنیدن پیام عدالت

23 شهریور 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

چه زیباست انگاه که می بینم دوباره باید ره توشه راه برگیری برای ادامه مسیر طولانی تا انتهای جاده کمال و دانایی. چه زیباست نشستن در پشت نیمکت هایی که می شنوی پیام های آسمانی از منادیان عدالت و آزادی در پشت پرده های بی عدالتی زمانه، چه زیباست صدای زنگ های کلاس زنگ های که نوید آماده باش و شروع مجدد برای برنامه ها و فصلی نواز دفتر دانش، چه زیباست، صدای ترنم قرآن انگاه که گوش دل را می نوازد و آرام بخش مسیر پر تلاطم و پیچ و تاب جاده امتحانات خواهد بود و چه زیباست تمام آمدن و رفتن و شب روز هایی که ما را به حکمت آنها رهنمون می نماید.
چه زیباتر و دلنشین است آنگاه که به گذشته نه چندان دور خود می نگرم، انگاه که تازه وارد حوزه شده بودم و گوش جان می سپردم به پیام های ائمه انگاه که هدایتگرم در مسیر پر فراز و نشیب جاده علم و دانایی بودند، و انگاه در مسیرعلم و دانایی آفات عقل و دین کمین کرده بودندو سخنان انها می توانست فانوس برای راه تاریک و تار زمانه باشد .
پیشاپیش سال تحصیلی جدید را بر تمام خواهران تبریک می گویم ان شاء الله سالی پر از موفقیت و کمال برایتان آرزومندم. التماس دعا.

 1 نظر

مراقبت از روح نسخه قران

06 شهریور 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

ما ا نسانها در این کره خاکی و ماشین و اینستاد زمان رو به حرکتییم، همان طور که تکنولوژی ها درحال پیشرفت و حرکت است ما نیز قطار تکنو لوژی را سوار شده ایم و همچنان در حال پیش به سوی ایستگاه سر گردانی .
چرا ما انسانها با این که از هرلحاظ در تکنولوژی های مختلف پیشرفت می کنیم برای آسایش جسممان همه روز وسایل جدیدتر و قوی تر اختراع می کنیم، هر چند و قت آزمایشات مختلف جسمی را انجام می دهیم، تمام غذا های جسمی را فراهم می کنیم مواظبیم که چیزی کم و زیاد نشود در حال تعادل باقی بماند ، از هر چیز ی که جسمان را نا متعادل سازد اجتناب می کنیم، به نسخه ها و دکترین مختلف مراجعه نموده و تمام نسخه های آنها را به خوبی اجرا می کنیم اما چرا این قدر که به فکر این جسمی که ممکن است چند و قت دوام نیاورد و بالاخره پیر و فرسوده شود هستیم به فکر رو حمان نیستیم برای آسایش روحمان چیزی اختراع نمی کنیم؟ چرا همان طور که به جسمهایمان توجه داریم به رو حمان توجه نداریم ؟ چرا به وسیله و جدانمان هر چند وقت یک بار تمام رویدادهای و حالات آن را اندازه نمی گیریم؟ مگر نمی دانیم که تمام مشکلاتی که در عصر حاضر گریبانگیر روح و اعصاب ما شده به خاطر عدم توجه به رو حمان می باشد؟ مگر نمی دانیم که به هم ریختگی تعادل روحیمان به علت آن است که فشار یکی از آنها بالا زده است که هر لحظه ما را تا مرز گم شدگان می برد و بر می گردد چرا ما این قدر دچار غفلت و سر در گمی هستیم به دنبال کدامین نسخه دارویی می گردیم ؟
پس کی می خواهیم به خود آییم به دنبال نسخه اصلی برویم با کمی توجه آن را می یابیم و آن در یک قدمی ماست . (( خدا))
« وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا؛ و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان، نازل می‌کنیم؛ و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمی‌افزاید. » (سوره اسراء، ایه82)

 4 نظر

دوربین قلب

04 شهریور 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

ما انسانها هر کدام درگیر و دار زمانه و مادیاتی که همچنان پیش به سویمان می تازند، گیر کرده ایم و شده ایم
افساری برای اسب سرکش نفسمان که هر لحظه ما را به سویی می کشاند. اما خود نمی دانیم به کدامین سو فقط می تازد و ما را با خود می برد، حال در این مسیر و بین راه هر کاری شد ، شد ، هر کس زیر پا له شد شد، هر کس هر بلایی به سرش آمد برایمان مهم نیست فقط خودمان هستیم و آن خواسته خودمان . عقل مان را در دست احساساتمان سپرده ایم که گوش به فرمانش باشد.
اکنون سخن این است که در این مسیر برای خانه هایی که تنها چند روزی باعث آرامش و یا سرپناهی یا گاهی اوقات نیز آن هم نیست. دوربین های مداربسته ای را قرار می دهیم که، هر لحظه همه جا را رصد می کند، کی چه زمانی وارد و خارج شد، آیا دزدی آمد فلان کالای با ارزشمان را برد یا نه؟ و حتی مواظبیم فلان شخص وارد اتاقمان نشود، صحبت های ما را نشنود، حتی تمام قفل اتاقها را وارسی می کنیم سالم باشد مبادا دزدی بیاد، یا مزاحم زندگی مان باشد و ….و هزاران چیزهایی که اطراف خودمان آویزان کرده ایم که مبادا آن ها را ازدست بدهیم.
اما تا به حال فکر کردیم کاش یک دوربین مداربسته، برای خانه قلبمان کار می گذاشتیم تا این هستی ما را همه وجود و مایملک ما از ما دزدیده نشود؟ آیا تا به حال خانه قلبمان را رصد و چک کردیم که ببینم چه چیزی و چه کسی وارد آن شده است؟آیا مزاحمی چون ، ریا سمعه، افکار نادرست و هر چیزی که خانه قلبمان را مأوا گزیند. آیا تا به حال مواظبیم که به محبت های دیگر غیر از محبت خدا اجازه ورود ندهیم و در ان را بر روی محبت غیر خدا بسته نگه داریم؟ آیا تا به حال به این فکر کردیم که راه قلبمان از سمت صراطی که به سمت ولایت است، قرار دهیم یا به سمت ولایت شیطان؟ حال اگر دوربین مداربسته خود را به در خانه قلبمان کار نگذاشته ایم باید عجله کنیم که راهزنان قلبمان در کمین و در حال افزایش و فرصتی دیگر باقی نیست باید هر چه سریعتر به جنگ و مقابله با این دزد تا دندان مصلح که لحظه ای ساکت نیست برخاست. حال وقت آن رسیده است دراین مسیر کمی خرج نمایم. کمی تلاش مضاعف نمایم. پس به امید آن روز که بتوانیم در تمام اتاق های قلبمان را به روی افراد متفرقه بسته نگه داریم وبه سر در خانه قلبمان تابلو ورود افراد متفرقه ممنوع نصب نمایم.

 8 نظر
  • 1
  • ...
  • 44
  • 45
  • 46
  • 47
  • 48
  • ...
  • 49
  • ...
  • 50
  • 51
  • 52
  • ...
  • 53
  • ...
  • 54
  • 55
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟