ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

ریل افکار، تصمیمات بی انتخاب

07 آذر 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

 
ریل افکار، تصمیمات بی انتخاب
روح و جسمم در تلاطم، هیجان و کشش های درونی هر روز متلاطم تر است. امروز هم تکرار روزهایی است که قطار تصمیماتم بر روی ریل افکار در حال عبور است ایستگاهها را یکی پس از دیگری طی می نمایم، افکارم به جنگ با من برخاسته و تصمیماتم بر مدار خواست هایی است که، نمی دانم در کدامین ایستگاه توقف خواهد نمود. در حرکتم از ایستگاه حیرت و سرگردانی به سوی ایستگاهی که فانوسی بر سر رهم باشد، و به دنبال یافتن مسیری که به ایستگاه اجرا رهنمون آید.
اما هر روز نالان تر و خسته تر از قبل و روزهای که تصویر تصمیمات بی انتخاب و بی پایان چشمانم را به سوزش و مغزم را به چالش می کشاند. ایستگاه مورد نظر کجاست، ایستگاههایی که هر کدام رنگ و لعابی به خود گرفته اند و مرا در توقف در آن ایستگاه دچار سردر گمی می نماید. اکنون ای ایستگاهها به سخن آید؛ چراکه به ایستگاه آخر نزدیک می شوم. بین ماندن و رفتن، بین نوشتن و ننوشتن در این وادی که قلم در قلب کاغذ فرو نمی رود تا بنگارداز حیرت و سرگردانی…..

 

 8 نظر

ای معمار قلب ها بیا و از نو بساز خانه قدیمی مرا

25 آبان 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

 

ای معمار قلب ها بیا و از نو بساز خانه قدیمی مرا

خنکای صبح بود. هوای مه آلود بهاری پرتوی سپیدی و یک رنگی را بر روی روستا می پاشید. خانه های کاهگلی صداقت و صمیمیت درون را با تواضع و یک رنگیشان به تصویر می کشیدند. حاجیه خانم مشغول پخت نان بود. بوی مطبوع نان تازه فضا را عطرآگین کرده بود. حاج آقا در گوشه اتاق کتری را روی سماور گذاشت تا، صبحانه را در هوای مه آلود بهاری میل کنند. کتری روی سماور غُل غُل می کرد.
در این هنگام که زن همسایه به جمع دو نفری آنها وارد شد. حاجیه خانم را مشغول پخت نان دید شروع به گلوله کردن خمیر کرد. خوردن صبحانه در این هوا همراه با کمکی که به زن همسایه می کرد، علاوه بر اینکه به ریه های آنها زندگی می بخشید، صمیمیت و صداقت آنها را دو چندان می کرد، جلوه ای از عظمت خدا را نیز به نمایش می گذاشت.
همه چیز برای آنها زیبا و غیر قابل وصف بود. هوای خنک صبحگاهی، صمیمیتی که هنوز بین آنها در جریان بود. تنها چیزی که کمی زیبایی را برای آنها کم رنگ می کرد زمانی بود که خاطرات نه چندان دور خویش را ورق می زدند، خاطراتی که در آن حضور بیشتر بچه ها، صداقت، صمیمیت، آداب همسایه داری، خانه داری، همسر داری، عشق و علاقه، معنویت، آرامش و صفای خانواده ها در آن ثبت شده بود.
اما اکنون شاهد رنگ باختن این همه زیبایی حتی در روستا بودند. که بهترین زمانهای خانواده ها در کنار اینترنت و فضای مجازی است، از زندگی ها بوی تجمل، دوری همسایه ها از یکدیگر، نداشتن صمیمیت، صداقت و سازگاری به مشام می رسد. و باید همه چیز را به همان دفتر خاطرات خویش می سپردند. فاصله دو زمان نه چندان دور از کجا تا به کجاست. اما تنها چاره آنها این بود که آرزو کنند ای معمار قلب ها، بیا و از نو بساز خانه قدیمی مرا!

کلیدواژه ها: هوای مه آلود بهاری، یک رنگی، خنک صبحگاهی، صمیمیت، تجمل، اینترنت، فضای مجازی

1573818947_.jpg

 2 نظر

طلوع آفتاب وحدت و دوستی

19 آبان 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی


طلوع آفتاب وحدت و دوستی
یا محمد (ص) !
آنگاه که زمین و زمان در گوشه ای از جهالت و غرور فرو رفته بود و انسان ها در مقابل چوب ها و سنگ ها میخ کوب شده بودند وبه شهادت قرآن «لَا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیسَمُّونَ الْمَلَائِکَةَ تَسْمِیةَ الْأُنْثَى »

و اسیر باورهای خرافی بودند و در بی ایمانی غوطه ور و همچنان بر جهالت و نادانی خویش می افزودند، جهان در انتظار شکفته شدن گل وجودت زمان را به نظاره نشسته بود تا اینکه، قطار زمان به حرکت آمد مسافر جاده عطوفت، مهربانی و صداقت را بر روی ریل انتظار پیاده کرد، گلی از گلستان بوستان احمدی شکوفا شد.
و آنگاه که آفتاب مهربانی ات طلوع نمود با نور وجودت آسمان تیره قلبمان نور افشان شد و ندایی گوشمان را نوازش داد که «أ شهدُ أنَّ لا إلهَ إ لا الله و أشهَدُ أنَّ مُحمَدا عَبدُهُ و رَسُولُه؛ شهادت می دهم خدایی جز خدای یکتا نیست؛ شهادت می دهم که محمد ( ص) بنده و فرستاده اوست » نه لات، عزی، قیصر و کسری ها آنگاه آتشکده ها به خاموشی گراییدند و قلب های فرو رفته در وادی حیرانی و سرگردانی به لرزه در آمدند و فرو ریختند، بدنهای به اسارت کشیده شده از جهالت زمانه در کنج ویران خانه خاطرات جهالت گونه عرب سپرده شد. بلبلان و چکاوک ها آواز وحدت و دوستی سر دادند، آسمانیان به هلهله و پایکوبی پرداختند. از آسمان باران صلوات باریدن گرفت عِطر خوش وجودت فضا را عطر آگین کرد ترنم باران مهر و عطو فتت سرزمین قلب ها را بهاری نمود و گردن آویز وحدت و دوستی گردن آویز زمین شد.

ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو      زینت تاج و نگین از گوهر والای تو(دیوان حافظ)

#محمّد_پیامبر_رحمت
#محمّدپیامبررحمت
#فلسطین
#ما_امت_رسول_الله_هستیم
#نحن_أمة_رسول_الله

 6 نظر

جمعه ای به بلندای آزادگی و انسانیت

18 آبان 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی


آن جمعه نزدیک است، جمعه آمدنت. جمعه ای به بلندای آزادگی، انسانیت، خلیفه الهی. که در آن پروانه ها به طواف کعبه عشق خواهند پرداخت. پرنده ها هلهله کنان سرود عدالت خواهند سرود. جویباران، چشمه جوشان رحمت الهی خواهند شد. جمعه ای که تو بیایی در آن کاخ کذایی فرعون زمانه از پشت پرده فریب و نیرنگ ویران خواهد شد. جمعه ای که تو بیایی، پرده ها، قلب ها، زندگی ها، یک لعاب خواهد شد. کودکان در زیر آسمان آزادی سر بر بالین آرامش خواهند نهاد و خوراکشان، ترس، شکنجه، گریه نخواهد بود. روزی نزدیک، روزی که ندای «انا بقیت الله» گوش زمان را نوازش خواهد داد. پس به امید آن روز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج❤?

 5 نظر

نورپرداز دل تنگی در کلبه قلبم

18 آبان 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

الها! در این واپسین روزهای عمر مرا عهدی بود با جانان اما خریداری نشد. روزها مرا به تنگناها و چالش می کشاند و شب ها مرا به امید فرداها نوید می دهد، من بی صبرانه پرده شب را با سپیده صبح می شکافم و نور پرداز دل تنگی ام را در کلبه قلبم آویزان می نمایم و چشمان منتظرم تا دور دست ها به تماشای کوچه پس کوچه های مه گرفته زمانه به نظاره می نشیند، اما من همچنان دستانم را به سوی تو به پرواز در می آورم تا شاید، دستان لرزانم بالی شود و تا ملکوت اجازه پرواز در وادی جانان یابد و لبریز از می ناب خویش گردد.

 نظر دهید »

جسم پریشان با دو بال زخمی

17 آبان 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

انسان تنها موجودی است که خداوند با دو ملکه جسم و روح اشرف مخلوقاتش نامید. او را موجودی مختار آفرید تا با نیروی عقل و اندیشه بهترین مسیر را برای خویش انتخاب نماید، در این میان انبیاء و پیامبرانی فرستاد تا بتوانند او را به بهترین مسیر حرکت به سمت کمال و انسانیت رهنمون نمایند و زمینه پرواز او تا بی نهایت را فراهم نمایند.
حال انسان این موجود دو پا بعد از مراحل گزینش و امتحان اختیار خویش به دست می گیرد و پیرو جسم و خواهش های نفسانی خویش می گردد و اریکه قدرت را بر دست جسم و هوای نفس می سپارد تا او را در این وادی به هر سو بتازاند، در این میان برای رسیدن به خواسته ها جسمی و مادی اش هر نوع نقشه، فکر و چیزی که با همدستی شیطان به ذهنش می رسد به کار می گیرد تا بلکه بتواند به مقصد خویش رسد و بر همه قدرتها پیروز گردد. هر چیزی که لازمه جسمش بود، از بهترین غذا، لباسها، مکان ها آماده ساخت تا بتواند خواسته های مادی خویش را فراهم نماید.
در این بین از بُعد دیگر خویش(روحش) غافل ماند همان که می خواست، وسیله پرواز او به سوی ملکوت باشد و او را تا مقام فرشته و حتی بالاتر از آن ببرد. او را به انواع بیماریها مبتلا کرد، انواع لباسهای خشن که تن این روح لطیف را می آزارد پوشاند، انواع غذاها را به او خوراند و او را به بیماری سقوط مبتلا کرد.

بیماری که او را از انسانیت، فرشته و خلیفه الهی بودن به اسفل سافلین رساند.در این هنگام حتی به درمانش نپرداخت، بیماری که تنها چند سخن حکت آموز، یک آرامش، چند استغفار می توانست درمانش کند تا دوباره نردبان و پله ترقی او  به سوی معبودش باشد.
حال ای بشر به کجا چنین شتابان! تو که از این دو بُعد تشکیل یافته ای و هر دو لازمه ساختمان وجودی ات است چرا یکی را فراموش می کنی؟ و با یکی دیگر به تنهایی به سیر و سفر در وادی برهوت می پردازی؟! مگر نمی دانی که تو بدون بُعد دیگرت کامل نیستی؟مگر نمی دانی بدون آن بُعد دیگر توان پرواز نداری؟ چرا که تو در این هنگام پرنده ای را می مانی با بالهای زخمی و آسیب دیده ؛ از دنیا از مکاره های دنیا، از لباسهای خشن و غذاهایی که به خوردش داده ای و بر خلاف رضایتش قدم نهاده ای! اکنون که نه جسم و نه روح توان حرکت و پرواز ندارد …. باز هم همین طور در ادامه مسیر قبل پیش می روی و پیش می روی…

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 43
  • 44
  • 45
  • ...
  • 46
  • ...
  • 47
  • 48
  • 49
  • ...
  • 50
  • ...
  • 51
  • 52
  • 53
  • ...
  • 55
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟