ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

تاج گذار ی بندگی

18 بهمن 1401 توسط شهید محمود رضا بیضائی

مراسم تاج گذاری بندگی

دیدن تصویر رهبر همراه با دخترکانی پاک و زیبا در مراسم جشن تکلیفشان که چون فرشته ای در اطراف پدر معنویشان پروانه وار می چرخیدند، مرا یاد خاطره دوران جشن تکلیفم انداخت که از مسجد محل شروع پروازمان بود، همراه با حال و هوای روحانی و معنوی حس ناب و چادرهای نماز سفید گل گلی که همه چون فرشته هایی در حال پرواز بودیم و راهنمای مسییرمان حاج آقای روحانی مهربانی بود که با صدا زدن اسممان وسیله سفرمان را به دستمان می داد که در طول این مسیر پر فراز و نشیب که تا بلندای ابدیت ادامه دارد، مراقب باشید، شیطان نفس سد راهتان نشود، مراقب باشید پرواز سالمی داشته باشید، مراقب باشید تاج بندگیتان را از سرتان برندارند، محیط ملکوتی و معنوی آن روز در هر زمان با دیدن این مراسم برایم تکرار می شود و چه زیبا در مقابل چشمانم حک می شود.
در آن روز من و خواهرم با هم مکلف شدیم؛ اما حس با هم بودن حس پروازی زیبا و آرام اگر چه یک نفرمان چادر نماز دخترعمویمان را به امانت گرفته بود، بدون هیچ ناراحتی و دلخوری از نبود چادر نماز نو زیبا و لذت بخش بود.
#به_قلم_خودم

 نظر دهید »

فصل ظهور

10 بهمن 1401 توسط شهید محمود رضا بیضائی

مولای من! 

سلام روزهایم می گذرد و فصل ها نیز در گذرند از این فصل به آن فصل ، اما نمی دانم کی از فصل غیبتت به فصل ظهورت خواهیم رسید!

مولای من! مرا آماده ی فصل ظهورت گردان. 

 نظر دهید »

سروری یعنی چه؟

10 بهمن 1401 توسط شهید محمود رضا بیضائی

امام حسن علیه السلام :

سَأَلَ أميرُ المُؤمِنينَ(ع) ابنَهُ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ(ع)، فَقالَ: … يا بُنَيَّ! مَا السُّؤدَدُ؟ قالَ: اِصطِناعُ العَشيرَةِ وَاحتِمالُ الجَريرَةِ. قالَ: فَمَا الغِنى؟ قالَ: قِلَّةُ أمانِيِّكَ وَالرِّضى بِما يَكفيكَ. قالَ: فَمَا الفَقرُ؟ قالَ: الطَّمَعُ وشِدَّةُ القُنوطِ.
امير مؤمنان(ع) از فرزندش حسن(ع) پرسيد:… «پسر عزيزم ! سروَرى، يعنى چه؟». پاسخ داد: احسان به خويشان و تحمّل گناه ديگران. پرسيد: «بى نيازى، به چه معناست؟». پاسخ داد: كمىِ آرزوهايت و خشنودى به آنچه كفايتت مى‌كند. پرسيد: «فقر، يعنى چه ؟». پاسخ داد: طمع داشتن [به ديگران] و نااميدى شديد.
معاني الأخبار : ص ۴۰۱ ح ۶

 نظر دهید »

روزگار عصمت قسمت چهارم

03 بهمن 1401 توسط شهید محمود رضا بیضائی

روزگار عصمت

✨قسمت چهارم

🌾شهادت آیت‌الله‌بهشتی خاطرش را بسیار آزرد. روان شدن اشک‌ چشم در اختیارش نبود. عصمت عقیده داشت: «راز و رمز پیروزی بر مستکبران جهان، هدایت امام و روحانیون مبارزند و آنان ذخیره‌ی نظام هستند.»

☘عصمت را می‌شد منتظر واقعی نامید. به دوستانش نگاهی از روی محبت می‌کرد و می‌گفت: «بیا با اخلاق و رفتار خوبمون ظهور حضرت مهدی ‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف رو نزدیک کنیم.»

⚡️هواپیماهای جنگی دشمن به صورت پی‌درپی شهر بی‌دفاع دزفول را زیر بمباران خود گرفته بودند و از سوی دیگر زمینی هم پیشروی داشتند. او در ستاد پشتیبانی جنگ به کمک می‌پرداخت. همچنین مسئولیت پایگاه بسیج شهر را به عهده گرفت. آموزش نظامی زنان برای دفاع در برابر پیشروی دشمن را نیز به عهده گرفت.

💫کسی باورش نمی‌شد او نوزده ساله باشد. در حالی که دیگران را برای کمک به مردم تشویق می‌کرد، خودش در صف اول بود.
خود را به خانه‌هایی می‌رساند که در اثر حملات موشکی به تلی از خاک تبدیل شده بودند. برای بیرون آوردن مجروحین و شهداء کمک می‌کرد.

🍃ساعت‌های متمادی به غُسل و کفن‌کردن شهداء مشغول می‌شد. همان سال‌ها با رزمنده‌ای که مداوم در جبهه‌ها حضور داشت ازدواج کرد تا انجام این سنت حسنه را با سادگی‌ تمام و قناعت به دیگران نشان دهد.

✨آرزوی شهادت داشت. بارها به دوستانش گفته بود: «آرزوم اینه مثل حضرت‌ زهرا‌ سلام‌الله‌علیها در زیر چادرم شهید بشم.»
حتی شب‌ها با حجاب کامل به رختخواب می‌رفت. وقتی از او علت را پرسیدند گفت: «اگه موشک به خونمون خورد، موقع بیرون کشیدن جسمم، چشم نامحرم بهم نخوره.»

🌾شصت‌وششمین روز ازدواجش بود، همراه جاری و مادرشوهرش به مراسم بزرگداشت شهدای بُستان رفت. همراه با جمعیتی از مردم روی پُل قدیم دزفول جمع شده بودند که هواپیماهای دشمن بعثی آن‌ها را موشک‌باران کردند. عصمت در حالی که تکبیر می‌گفت همان‌گونه که آرزو داشت در آغوش حجاب به ملاقات شهادت رفت.

پایان

#داستانک
#شهیده_عصمت_پورانوری

 نظر دهید »

روزگار عصمت قسمت دوم

01 بهمن 1401 توسط شهید محمود رضا بیضائی

روزگار عصمت

✨قسمت دوم

🌾مردم از حکومت پهلوی ناراضی بودند و هر روز به خیابان‌ها می‌ریختند و شعار می‌دادند: «نصرُ من‌الله و فتحٌ قریب، مرگ بر این سلطنت پرفریب
زیر بار ستم نمی‌کنیم زندگی
جان فدا می‌کنیم در ره آزادگی
سرنگون می‌کنیم سلطنت پهلوی، مرگ بر شاه.»

☘عصمت هم همراه با دوستانش به راهپیمای‌ها می‌رفت و با مردم شعارهای بر علیه رژیم می‌دادند و به چیزی جز نابودی شاه و همفکرانش راضی نبودند. عصمت علاقه و توجه ویژه ای به سخنان امام (ره) داشت و هر روز از طرف دوستان انقلابی اش اعلامیه ها به دستش می رسید؛ آنها را می‌خواند و زمانی که شب می‌شد، اعلامیه‌ها را در زیر چادرش پنهان می‌کرد و به در منازل می‌رفت و به داخل می انداخت.

✨بحث های سیاسی هر روز داغ و به پا بود، همسایه‌ها آن را تدارک می‌دیدند و در منازل خود برگزار می‌کردند و عصمت هم که عاشق این مسائل بود هر روز به آنجا می‌رفت؛ گوش خودش را تیز می‌کرد تا از اتفاقات اطرافش بیشتر با خبر شود.

🍃زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد؛ اما باز هم عصمت همچنان در مسیرش مصمم بود چون می دانست که این تازه شروع کار است و باید این انقلاب نوپا را حفظ کنند تا به راحتی از بین نرود، بازهم کارهای خود را شروع کرد و در ترویج خط اصیل اسلامی که روحانیون مسئول و متعهد بودند، نقش آفرینی کرد و همیشه می گفت: «رمز پیروزی و بهروزی اسلام امام و روحانیت است، پس این عزیزان را باید داشته باشیم زیرا اینان توشه راهند.»

☘عصمت آن چنان به روحانیت علاقه و اعتقاد داشت که زمانی که خبر شهادت شهید آیت‌الله بهشتی که به قلب زمان لقب گرفته بود را شنید، در گوشه ای از اتاق نشست، زانوی غم بغل گرفت و از اعماق جانش شروع به گریه کرد و بر سر خود می‌زد و همیشه از امام(ره) به عنوان تنها الگو و اسوه حسنه در دوران حضرت ولی عصر (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) یاد می کرد.

ادامه دارد…

#داستانک
#شهیده_عصمت_پور‌انوری

 نظر دهید »

گل های گلستان زندگی

29 دی 1401 توسط شهید محمود رضا بیضائی

#بسم_الله
#یه_حبه_نور
گل های گلستان زندگی
فرزندان هدیه هایی از سوی خداوند و چون گل هایی زیبا می باشند که در گلستان زندگی روییده اند، این گل ها نیاز به تربیت رسیدگی و مراقبت دارند، به آنان باید توجه نمود وعلف های هرز ذهن و قلب آنان را از ریشه در آورد، تا به نحو شایسته و مطلوب رشد نمایند و ثمراتی چون انسانیت، کمال، بندگی و عبودیت خداوند بدهند، این که با بی توجهی از کنار آنان گذشت یا توجه و مراقبت نسبت به تربیت آنان ننمود اثرات آن دامن گیر خود والدین می شود؛ پس باید به این هدیه های زیبا توجه نمود تا مورد غفران و رحمت الهی قرار گیرید.


«أکْرِمُوا أوْلادَکُم وَأحْسِنُوا آدابَهُم یُغْفَرْ لَکُمْ؛ به فرزندان خود احترام بگذارید و آن‌ها را نیکو تربیت کنید تا مورد غفران پروردگار قرار گیرید.)
بحارالأنوار، ج 104، ص 95
#تلنگر
#از_حدیث_بیاموزیم
#به_قلم_خودم

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 27
  • 28
  • 29
  • ...
  • 30
  • ...
  • 31
  • 32
  • 33
  • ...
  • 34
  • ...
  • 35
  • 36
  • 37
  • ...
  • 151
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟