قصه دلتنگی فانوس اتاق مادربزرگ امید اعماق قلبم
04 بهمن 1398 توسط یا کاشف الکروب
قصه دلتنگی فانوس اتاق مادربزرگ امید اعماق قلبم
مادر بزرگ دلتنگتم
دلتنگ غروبهایی که
فانوس اتاقت امید را در اعماق قلبم وارد می نمود
دلتنگم، دلتنگ دستهای چروکیده ات
که تا اوج آسمان ها به پرواز می آمد تا
دعاهایت نردبان سعادت ما شوند
دلتنگتم دلتنگ صدایت
دلتنگ نَنِه گفتن های صادقانه ات
آن گاه که مرا غرق در محبتت می کرد
دلتنگتم دلتنگ روز های کنار هم بودن
دلتنگتم مادر بزرگ مهربانم
خیلی دلتنگ
خداحافظ مادر بزرگم
خداحافظ دلخوشی کوچک من
سفرت به خیر
روحت شاد بهترین مادربزرگ دنیا.