قصه هزار و یک شب انتظار
15 آذر 1398 توسط یا کاشف الکروب
با یاری خدا و ائمه(ع)
قصه هزار و یک شب انتظار
?? مولا جان!
جمعه ای دیگر شد. چشمان سوسو زده ام روزهای انتظار را به نظاره نشسته است.کوچه های دلتنگی ام را با اشک ها شستشو می نمایم. غبار غفلت های قلبم را با پرده ندبه به پرواز در می آورم تا به سرزمین یاس بسپارم؛ چرا که می دانم روزی خواهی آمد، با کوله باری از امید، آرزو، آرامش، صلح. و من بوی پیراهنت را بر توتیای چشمم مرهم خواهد نمود؛ و قصه هزار و یک شب انتظار را برایت خواهم گفت.
اللهم عجل لولیک الفرج ??