بیداری از غفلت
بیدار بود، بیدار بیدار اما چه بیداری، بیداری که به علت غفلت چون خواب بود؛ سال ها بود که در خواب بیداری سرگردان و متلاطم و بین بگیر و بکش های درون و بیرون در جنگ و سرگردان … . از این طرف به آن طرف مدام در تلاش و تکاپو با خودش در جنگ، همه چیز او را به سمت خویش می کشاند، محبت زن و فرزند، محبت مال و دنیا ، زیورآلات دنیایی نمی داند به کدامین سو برود، از سوی دیگرنماز، اهل بیت او را می کشاند به سمت خویش حال یک جنگ درونی و بیرونی در پی اوست. زمان می گذرد او همچنان در جنگ است و لشکریان دشمن جهل و ، و…روز به روز قدرتمند تر و مسلح تر می شوند اکنون وسیله نجاتی نیست کسی نیست مرا یاری نماید؟ آه ای خدای من! وسیله نجاتی بفرست، نا گاه صراطی برایش باز می شود او را به سمت خویش می کشاند می گوید این چه صراطی است جواب داده می شود این ولایت است ناگاه به سرزمین می رسد که عطر خوش محبت فضایش را دل انگیز کرده بود و صوت خوشی گوشش را نوازش می داد. این چه صوتی است؟ صوت قرآن. چه صوت زیبایی! آرام می گیرد و به خواب می رود خواب بیداری خوابی که پس از بیدارشدن بیدار بیدار است. آه ای خدای من! بالاخره نجات یافتم، پس ای خدای من دیگر مرا تنها نگذار.