ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

فلسفه نماز

08 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

✅فلسفهٔ نماز

✍️امام رضا (علیه السلام)

دربارهٔ علت واجب شدن نماز این طور می گفتند: «تا بنده به خدایی خدا توجه و اقرار کند و مبارزه با شرک و ایستادن در برابر خدا در نهایت فروتنی و اعتراف به گناهان و تقاضای بخشش گناهان گذشته و گذاشتن پیشانی بر زمین، همه روزه انجام شود. همچنین انسان همیشه هوشیار باشد، غبار فراموش کاری بر دلش ننشیند، مست و مغرور نشود، افتاده و خاکی باشد و علاقه مند به نعمتهای دینی و دنیوی و طالب افزایش آن شود. همین توجه به خدا و ایستادن در برابر او، انسان را از گناهان باز می دارد و جلوی انواع فساد را می گیرد.

? تفسیر نمونه، ج ۱۶، ص ۲۹۴

 نظر دهید »

نجات پرنده

08 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

#به_قلم_خودم
نجات پرنده
سوز سردی می وزید و نمنمی باران می بارید ، همه جا سوت و کور بود پرنده ها به داخل لانه هایشان رفته بودند پسر بچه ای کوچک در حیاط خانه شان در حال بازی کردن بود که ناگهان متوجه شد پرنده ای کوچک از سرما در حال لرزیدن است آن را برداشت و با خود برد ، مادرش که کنار بخاری در حال گرم شدن بود ناگهان متوجه به صدا در آمدن در اتاق شد ، پسر بچه وارد شد در حالی که چیزی در زیر کُت پشمی اش پنهان کرده بود به مادرش نشان داد و گفت : ببین من چه چیزی پیدا کرده ام مادرش گفت : چه چیزی پیدا کردی ؟ او گفت : من این پرنده را از داخل حیاط پیدا کردم مثل اینکه راه لانه اش را گم کرده است مادرش که در حال تماشا کردن پسر بچه و پرنده بود لبخندی از روی محبت و د لسوزی به فرزندش زد و گفت : آفرین بر توکه به این پرنده محبت و کمک کردی خد ای مهربان بچه هایی که به پرنده ها مهربان باشند و آنها را اذیت نکنند خیلی دوست دارد خدا هم حالا تو را خیلی دوست دارد بگذار کنار بخاری گرم شود .
پسر بچه از اینکه مادرش اجازه داده بود آن پرنده را مدتی نگه دارد خوشحال شد و لبخندی از روی رضایت بر لبانش نقش بست و از مادرش تشکر کرد و پرنده را با خود به داخل اتا قش برد تا مدتها دوستان صمیمی برای هم بودند اما کم کم زمان آن فرا رسیده بود که پرنده به لانه اش بر گردد ، پسر بچه خیلی ناراحت بود و نمی توانست خاطرات شیرین روز هایی که درکنار هم بودند را فراموش کند اما چاره ای نداشت که او را آزادکند چون او نیز باید مثل پسر بچه کنار خانواده اش با شد پس او را با ناراحتی آزاد کرد و پرنده خوشحال و سرحال از او تشکر کرد و رفت .

 نظر دهید »

مهمانی فرشته ها

08 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

#به_قلم_خودم
#مهمانی فرشته ها
حسین و دوستش مدتها بود که روز شماری می کردند و به امید آمدن آن روز روز های انتظار را با بی صبری و اشتیاقی فراوان سپری می کردند روز هایی که قرار بود به مهمانی با شکوهی بروند ، روز هایی که مثل کبوتر های عاشق آروم و قرار نداشتند از مدتها قبل ساک خود را آماده کرده بودند ، پوتین های خود را تا ملکوت برق انداخته بودند ، آن شب حسین و دوستش آن چنان اشتیاق داشتند که خواب نمی رفتند اما با لاخره روز موعود فرار رسید حسین با دوستش کم کم آماده حرکت می شدند ، مادرش با نگرانی چشمان بارانی اش را با گوشه ای از چادر گل گلی اش پاک می کرد و با آب و قرآن صبورانه ایستاده بود همچون سروی مقاوم اما با دلی شکسته از جدایی فرزندش اما او خوشحال در حال پرواز بر روی ابر ها بود و همان طور که بند پوتینش را محکم می کرد مادرش را دلداری می داد حسین در حالی که بوسه بر صورت مادرش می زد با او خداحافظی کرد و رفت .
مادرش با باران صلوات ، آب و قرآن به دست با چشمانش او را تا پایان جاده انتظار همراهی کرد حسین رفت و مادر یکه و تنها روز های انتظار را بی صبرانه و مشتا قانه به امید دیدن روی حسین سپری می کرد روز ها و ماهها می گذشت و مادر همچنان چشم به در دوخته منتظر وارد شدن حسین بود تا این که در یکی از روز ها صدای زنگ درب حیاط به گو ش رسید مادر آن چنان خوشحال شد که مثل پرنده ای که بال در آورده باشد به طرف درب حیاط رفت اما هنگامی که درب را باز کرد پست چی بود که نامه حسین را آورده بود ، مادر آن را گرفت و با ز کرد و با چشمان بارانی اش شروع به خواندن کرد ، بوی عطرش فضای خانه را پرکرده بود بعد از اینکه خبر داده بود حالش خوب است و بعد از یک عملیات مهم به زودی بر می گردد لبخندی از روی رضایت بر لبانش نقش بست . مادر همچنان منتظر روز ها را سپری می کرد تا اینکه یک روز حسین با دوستش به خانه آمدند مادرش آن چنان خوشحال بود که مثل پروانه در اطراف شمع وجود فرزندش می چرخید عطر باران صلوات ، بوی گل محمدی و بوی لباس های خاکی همه جا را پرکرده بود چه فضای دل انگیزی شده بود ، مادر ش با خوشحالی حسین را تا اتاق همراهی می کرد و بوسه بر پیشانی اش می زد که هر دو وارد اتاق شدند مادر ش که مثل همیشه سماورش روشن بود در حالی که چایی را می ریخت از حال و هوای مهمانی سؤال کرد او با صبوری گفت : در آنجا می توان عطر بال ملائک را استشمام کرد آن روز بهترین روز آن دو بود مادر ش آن روز را هیچگاه فراموش نخواهد کرد و به دفتر خاطرات قلبش خواهد سپرد آن ها در کنار هم روز ها را به خوبی می گذراند و متوجه گذشت زمان نبودند تا اینکه کم کم زمان رفتن فرا می رسید زمانی که قطار عمر با ید مسافران ملکوت را تا مهمانی فرشته ها پیش می برد پس باید می رفتند تا این بار برای همیشه جاودانه و به یاد گار بمانند ، رفت تا بر دفتر خاطرات قلب مادرش سرمشق ایثار و شهادت را حک نماید . این بار نیز مادرش با چشمانی بارانی حسین را تا پایان جاده انتظار تا سفری ملکوتی و همیشگی بدرقه نمود این بار حسین و دوستش برا ی همیشه در نزد خدا و در مهمانی فرشته ها (ِ(عنْدَ رَبِّهِمْ يرْزَقُونَ ؛ نزد پروردگارشان روزي داده مي‌شوند))(آل عمران آیه 169) شدند .

 نظر دهید »

عروج روح ها

08 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

نمایش فایل های پیوست:

  • _.docx (261 کیلوبایت)
 نظر دهید »

معرفی کتاب

08 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

#معرفی_کتاب
زندگی به سبک شهدا نویسنده مهدی نقدی می باشد در ان از خاطرات شهدای شاخص بیان شده و در ادامه خاطراتی نیز ازدیگر شهدا که توسط اشخاص مختلف جمع اوری شده است بیان کرده است . که دارای144ص و توسط انتشارات رسول اکرم در سال 1394 در تیراژ1000جلد به چاپ رسیده است.

 نظر دهید »

دار الارشاد

08 مرداد 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی
 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 408
  • 409
  • 410
  • ...
  • 411
  • ...
  • 412
  • 413
  • 414
  • ...
  • 415
  • ...
  • 416
  • 417
  • 418
  • 419
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟