ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

خواص عطر نرگس

20 مهر 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

رسول خدا صلی الله علیه و آله:
گل نرگس را بو کنید، اگر در روز یک مرتبه باشد یا در هفته یک بار یا در ماه یک بار یا در سال یک بار یا در زندگی یک بار؛ زیرا در قلب دانه ای از جنون و جذام و پیسی است که بوییدن نرگس آن را می کند.

 طب النبی، مستغفری، ص ۳۰

 5 نظر

وظیفه ما در روز های پرفتنه

20 مهر 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره:

 ائمه علیهم ‏السلام برای این روزهای پُرفتنه تکلیف ما را مشخص کرده ‏اند، و ما را حیران و سرگردان به حال خود وا نگذاشته‌اند. فرموده ‏اند در صورت اختلاف، با حزب و فرقه‏ ای باشید که با علی علیه‏ السلام است.
سؤال: فرض این است که همه‏ ی احزاب و فرقه‏ ها از علی و راه و خط علی علیه ‏السلام دم می ‏زنند، در این صورت تکلیف چیست؟
جواب: باید با عینک احتیاط راه رفت و خوب تشخیص داد کدام اقرب به علی و مرام علی علیه‏ السلام و راستگوتر است …

 در محضر بهجت، ج٣، ٢٩٩

 

 نظر دهید »

یک روز به گرگ پناه می‌بریم و یک روز به روباه!

20 مهر 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

 حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره:

 قرآن و عترت دوای تمام دردهاست. اگر آنها را کنار بگذاریم، در دنیا از این هم ذلیل‌تر می‌شویم. آیا ذلت از این بیشتر که مسلمانان با این همه قوت و ثروت نوکر کفار هستند و آنها مالک امرشان هستند، یک روز به گرگ پناه می‌بریم و یک روز به روباه!

برای اینکه از قرآن و عترت به کلی کنار نرویم و آنها را از ما جدا نکنند، از الآن باید در فکر اصلاح باشیم؛ «علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد».

 در محضر بهجت، ج۲، ص۱۶۷

 

 نظر دهید »

زن ادم ساز است؛ زن مربی انسان است

20 مهر 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

?آنها که زنها را می‌خواهند ملعبه مردان و ملعبه جوانهای فاسد قرار بدهند خیانتکارند. زنها نباید گول بخورند؛ زنها گمان نکنند که این #مقام_زن است که باید بزک کرده بیرون برود با سرِ باز و لخت! این مقام زن نیست؛ این عروسک بازی است نه زن. زن باید شجاع باشد؛ #زن باید در مقدرات اساسی مملکت دخالت بکند. زن آدم‌ساز است؛ زن مربی انسان است.

امام خمینی (ره) | ۱۳ اسفند ۱۳۵۷

 نظر دهید »

شهید محمد ثواب

20 مهر 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

چشمان پاک و زیبای محمد در اولین روز از تیرماه سال 1347 در خانه ای از خانه های با صفای نی ریز، به دنیای خاکی گشوده شد که خانواده زحمتکش و متدین ثواب بی صبرانه انتظار امدنش لحظه شماری می کردند. دوران کودکی را در کانون گرم خانواده سپری کرد. برای آموختن بیشتر تحصیلات ابتدایی را در دبستان فرهنمدی طی نمود و دوره راهنمایی را در مدرسه ولیعصر(عج) گذراند. سپس وارد هنرستان شهید باهنر شد و تا سال سوم هنرستان را با موفقیت به پایان رساند.

سکوت در برابر ظلم صدامیان را روا ندانست و برای دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی و وجب به وجب خاک ایران، سنگر تحصیل را رها و در جبهه جهاد و مبارزه علیه دشمنان دین و قرآن چون کوهی استوار ایستاد. 16/10/1365 عازم جبهه شد و به گردان کمیل پیوست. در حالیکه بیش از 13 روز از حضور سبز او در میدان مبارزه نگذشته بود، در تاریخ 29/10/1365 در جبهه شلمچه و در عملیات کربلای 5 جان را به بهای دیدار رخ یار سودا نمود و با قامتی خونین بر بال ملائک نشست و به سوی کوی یار سفر کرد. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای نی ریز به خاک سپرده شده است.

شادی روح تمام شهدا و شهید فوق صلوات. منبع: مهین مهرورزان، غلامرضا شعبانپور، ص432.

 2 نظر

احیای خاطرات خانواده و آشنایان شما از دوران دفاع مقدس

19 مهر 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

 احیای خاطرات دفاع مقدس چه تلخ و چه شیرین، هر کدام بیانگر معنا، مفهوم و عبرت هایی از تاریخ است. اگر چه ممکن است تلخ باشد، اما یاد آوری خاطرات گذشته می تواند عبرت آموز باشد.

پدرم از خاطرات خویش در سالهای دفاع و مقاومت بیان می دارد که:

 چهارده ساله بودم. در اوایل جنگ، زمانی که جنگ از شهرها به سمت روستاهاکشانده می شد. مشغول کار بنایی ساختمان بودم که، همراه دوستان و عامه مردم می خواستم به خیل راهپیمایان بپیوندم، اما استاد بنا اجازه نمی داد و به من گفت: اگر بروی دستمزدی به تو نمی دهم، من گفتم نمی خواهم و به خیل راهپیمایان پیوستم. در این میان اهالی روستا به این صورت راهپیمایی می کردند که دسته دسته وارد روستاهای بعدی می شدند و یک گروه بزرگی را تشکیل می دادند.

در یکی از همین روزها که همگی به راهپیمایی می پرداختیم، اعضای روستا شعارگویان و کفن پوشان همراه با امام جماعت به مقابل پاسگاه ژاندارمری محل رفتند.زمانی که نزدیک شدند ایست دادند و گفتند، جلو نیایید ما تیراندازی می کنیم. اهالی گفتند اگر ایست هم بدهید ما پاسگاه را از شما تحویل می گیریم. فرمانده بر سر برج نگهبانی رفت و گفت: ما با شما هستیم، خواهش می کنیم نزدیک پاسگاه نشوید ما دستور تیراندازی داریم.

روزها و شب ها می گذشت. در یکی از شب هایی که حکومت نظامی شده بود، من با تنی چند از دوستان شب ها در خیابانها به گشت زنی می پرداختیم و اوضاع را بررسی می نمودیم، حتی در داخل بخشداری نیز به نگهبانی و مراقبت می پرداختیم. باز در همین زمان هنگامی که اولین شهید شهر به نام «شاهپور امینی»را از مناطق جنگی می آوردند علی رغم مخالفت استاد کار مبنی بر عدم پرداخت مزد، باز هم من با چند نفر از دوستان در مراسم این شهید شرکت کردیم.

خاطره ای دیگری که در ذهنم تداعی می شود مربوط به سال 62 است. در آن زمان فراخوان سربازی داده بودند، با آنکه علاقه شدیدی به عضویت در بسیج داشتم اما، با مخالفت اطرافیان و همان اشخاص بسیجی مبنی بر عدم خواستن نیرو مواجه شدم. اما من کوتاهی نکرده به خدمت سربازی رفتم. این دوران مصادف شده بود با زمان جنگ زمانی که دوران آموزشی سپری شد، همراه با سه گروهان ما را به منطقه عملیاتی کردستان فرستادند. دوستان  به علت سختی آن مکان ناراحت بودند. اما من خوشحال بودم، در درون خود می گفتم : خدایا! هر جایی که شرایطش سخت تر است به همان مکان بروم تا اینکه، چهار نفر، چهار نفر به یکی از آخرین نقطه های کردستان به پایگاه شهر سقز به نام پایگاه کُردلان بردند، به ما گفتند تا نُه ماه اینجا بمانید بعد شما را به منطقه ای آرامتر انتقال می دهیم، اما به وعده خویش عمل نکردند و هجده ماه طول کشید. 

پدرم در ادامه می افزاید: حتی در طول این مدت چندین بار کوماله ها(اشخاصی از اهالی کُرد و با لهجه کردی) هنگامی که برای انجام کار یا غذا خوردن به داخل شهر می رفتیم قصد اسارت ما را داشته اند که، با وساطتت اشخاص یا راننده مبنی بر امانت بودن آنها نزد ما و باید آنها را به پایگاه بر گردانیم یا اینکه مهمان بودن آنها مانع از اسارت ما شدند. حتی در همان روز های ابتدایی که ما به این منطقه وارد شده بودیم قبل از اینکه به منطقه آرام تری انتقال پیدا کنیم، هفده نفر از دوستان به شهادت رسیدند که یکی از آنها به نام «شهید فلاح» بود. اگرچه خاطرات این دوران بسیار و گاهی تلخ و گاهی شیرین است باز خاطره دیگری مربوط به شخصی به نام «شهید عباس قلی پور» می باشد. ایشان گروهبان یکم  و گروهبان نگهبان بودند که به مرخصی رفته بودند و بعد از مدتی تازه به مکان خدمت برگشته بودند و خیلی ناراحت بودند.

یکی از برادران متوجه ناراحتی او می شود از او سؤال می کند چرا نارحتی؟ او گفت: من شهید می شوم، اما برای شهید شدن ناراحت نیستم بلکه، برای دخترم زهرا ناراحت هستم چون من یک مادر و پدر دارم که دخترم شب ها به آنجا می رفت و در کنار آنها به خواب می رفت اما، این چند شب از کنار من تکان نمی خورد حتی، خانه پدرم نیز نمی رفت و مدام دست به گردن من می انداخت و می گفت: پدر تو این سری شهید خواهی شد من می خواهم کنارت باشم. فردای همان روز با همان شخصی که علت ناراحتی اش را سؤال کرده بود به همراه چند نفر دیگر شهید شدند. این خاطره و خاطرات دیگر را فراموش نمی کنم و در ذهنم ماندگار شده است.

نوشتن خاطرات و تداعی آنها می تواند گذشته و ارزشهای مقدس را که انسانها به خاطر آن خود را فدا کردند دوباره زنده نماید.

شادی روح تمام شهدا صلوات. ان شاء الله ادامه دهنده و زنده کنننده راه و هدف آنها باشیم .

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 349
  • 350
  • 351
  • ...
  • 352
  • ...
  • 353
  • 354
  • 355
  • ...
  • 356
  • ...
  • 357
  • 358
  • 359
  • ...
  • 419
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟