پنجره ای تا ملکوت
با زانوی ادب و تواضع در مقابل قرآن می نشینم. احساسی گرم و محبت آمیز مرا به سوی خود فرا می خواند پنجره ای تا ملکوت به رویم گشوده می شود. هر لغتی از آن چون گلواژه ای بر لبانم بوسه می زند و آهنگ دلنشینش گوشم را به نوازش در می آورد. قلبم تا ملکوت چون پرنده ای آزاد و رها به پرواز می آید و اشتیاقی از درون مرا به سوی خود می کشاند؛ ناگهان صدایی مرا متوجه خود می کند «فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبَابِ؛ زاد و توشه تهیه کنید، که بهترین زاد و توشه، پرهیزکاری است و از من بپرهیزید ای خردمندان.» (بقره (2) ، آیه 197 .) عازم سفر باش توشه و زاد خود بردار که مسیر بس ناهموار است. دیگر جایی برای ماندن نیست باید برگردی قطار عمر بر روی ریل زند گی در حرکت است.
من در خیال خود در سیر باطنی بودم و خیالی به بازگشت نبود که از پرواز باز می ایستم ناگاه متوجه می شوم در عالمی دیگر هستم به خود می آیم آیه ای از بوستان قرآن در قلبم حک می شود.