وادی بدون هیاهوی زمانه زهر مسموم سخنان
02 مهر 1399 توسط یا کاشف الکروب
روحم چرا رهایم نمی کنی؟
خسته ام از این جسمی که با خود
یدک کشیدم و اسم انسان برآن نهادم
خسته ام از شب و روزهای تکراری
از سردرگمی های بی سرانجامی
از انسان هایی که انسان های دیگر را در بند افکار
خویش به اسارت می کشند و با سخنان زهر آلودشان آن ها را مسموم می نمایند.
خسته ام از همه چیز و همه کس
می خواهم سر به وادی نهم که در آن کسی نباشد نه هیاهوی زمانه، نه زهر مسموم سخن ها
می خواهم روحم را پرواز دهم و برای همیشه از این دیار نیست شوم.
کاش بتوانم زندگی نمایم
کاش……