نه به حضرت عباس(ع)
08 شهریور 1398 توسط یا کاشف الکروب
وقتی اسیر شدیم از همه از رسانه ها آمده بودند برای مصاحبه و در واقع مانور قدرت و استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود.
نوبت یکی از بچه های زرنگ گردان شد. با آب و تاب تمام و قدری ملاطفت تصنعی شروع کردند به سوال کردن .
یکی از مأموران پرسید:
پسر جان اسمت چیه؟ عباس.
اهل کجا هستی؟ بندرعباس.
اسم پدرت چیه؟ به او می گویند حاج عباس!
گویی که طرف بویی از قضیه برده بود پرسید: کجا اسیر شدی؟ دشت عباس!
افسر عراقی که اطمینان پیدا کرده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند به ساق پای او زد و گفت: دروغ می گی! و او که خودش را به موش مردگی زده بود با تظاهر به گریه کردن گفت: نه به حضرت عباس!!! هنگام کتک خوردنشم می خندید.
منبع: فرهنگ جبهه جلد سوم(شوخ طبعی ها) صص301و 302 . زندگی به سبک شهدا، مهدی نقدی، ص83