محبت عنصر جدایی ناپذیر.
محبت عنصر جدایی ناپذیر.
گلدان گلی در گوشه ای از اتاق بود. روز به روز زردتر می شد. افسردگی بدنش را فرا گرفته بود. هر لحظه حیاتش رو به پایان بود. چهره ظاهر او فضای اتاق را زشت کرده بود. روحیه اعضای خانواده را گرفته بود نه تنها به آنها شادابی و طراوات نمی داد، بلکه با نگاه به برگ های زرد و ریخته شده آن روح آنها نیز افسرده تر می شد. روزها می گذشت . یک روز پسر خانواده به خود آمد ، متوجه شد همان طور که من نیاز به محبت اطرافیان دارم تا روحم شاد و با طراوت شود و از شادابی و طراوات من اعضای خانواده و اطرافیان نیز طراوات بگیرند، این گلدان گل نیز به محبت و رسیدگی نیاز دارد تا اطرافیانش را به شادی و طراوت برساند. بلند شد، لیوان آبی به او داد. جرعه جرعه آن را نوشید کام جانش را از محبت او سیراب نمود، چند روز سپری شد، گلدان جان تازه ای گرفت شاد با طراوت شد. اعضای خانواده با نگاه به آن شادابی و طراوت گرفتند، حس آرامش در وجود آنها جریان یافت.