ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

رحمت خداوند

06 آبان 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

خداوند همه موجودات را آفرید و در این راستا رحمت خویش را در تمام جوانب زندگی نثار او می نماید ، به گونه ای که گاهی اوقات می تواند تقدیر را تغییر دهد در صورت امید به رحمت خداوند.
زنی که صاحب فرزند نمی شد پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه.

پیامبر وقتی دعا میکند و وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم.

زن میگوید خدا رحیم است و میرود.

سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است. زن اینبار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.

سال سوم پیامبر وقت زن را با کودکی در آغوش می بیند.

با تعجب از خدا می پرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد او که بدون فرزندخلق شده بود!؟

وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهدداشت ،او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت.

رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم): بنده اى نیست که به خداوند خوش گمان باشد مگر آنکه خداوند نیز طبق همان گمان با او رفتار کند.

بحارالانوار ج ۴۲؛ ص ۳۸۴

 

 2 نظر

تأثیر زیارت عاشورا

04 آبان 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی


مرحوم شهید دستغیب (ره):

یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب حضرت عزراییل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟ ملک الموت می فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم.

شیخ می پرسد: روح او در چه حالی است؟ عرزاییل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است.

آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است؟

فرمود: نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت و بیان احکام! فرمود: نه! گفتم پس برای چه؟

فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا.نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش #زیارت_عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی توانست بخواند، نایب می گرفت.

 داستان های شگفت، حکایت ۱۱۰

 2 نظر

ماجرای عجیب ابن زیاد و ماری که در بینی اش بود

01 آبان 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

✨﷽✨

«عبیدالله بن زیاد» در کنار شهر موصل به دست ابراهیم بن مالک اشتر، کشته شد، ابراهیم سرهای بریده ابن زیاد و سران دشمن را برای مختار فرستاد، مختار در این هنگام غذا می خورد که سرهای بریده دشمنان را کنار مسند مختار به زمین ریختند. در این هنگام دیدند مار سفیدی در میان سرها پیدا شد و وارد سوراخ بینی ابن زیاد شد و از سوراخ گوش او بیرون آمد، و از سوراخ گوش او وارد گردید و از سوراخ بینی او بیرون آمد، و این عمل چندین بار تکرار گردید.

مختار پس از صرف غذا برخاست با کفشی که در پایش بود به صورت نحس ابن زیاد زد، سپس کفشش را نزد غلامش انداخت و گفت: «این کفش را بشوی که آن را بر صورت کافر نجس نهادم» مختار سرهای نحس دشمنان را برای محمد حنفیّه در حجاز فرستاد، محمد حنفیّه سر ابن زیاد را نزد امام سجاد (ع) فرستاد، امام سجاد در آن وقت، غذا می خورد، فرمود: روزی سر مقدس پدرم را نزد ابن زیاد آوردند، او غذا می خورد، عرض کردم: خدایا مرا نمیران تا اینکه سر بریده ابن زیاد را در کنار سفره ام که غذا می خورم بنگرم، حمد و سپاس خدا را که دعایم را اکنون به استجابت رسانیده است.

نکته قابل توجه اینکه مرحوم حاج شیخ عباس محدث قمی می نویسد: آن مار، مکرر از بینی ابن زیاد وارد می شد و از گوش او بیرون می آمد، و تماشاچیان می گفتند: قََد جائت قَد جائت: «مار باز آمد، مار باز آمد» و می نویسد: همان هنگام که ابن زیاد در مجلس خود با چوب خیزران مکرر بر لب و دندان امام حسین (ع) می زد، شاید بر اساس تجسم اعمال، همان چوب خیزران (در عالم برزخ) به صورت مار درآمده و مکرر از بینی او وارد می شده و از سوراخ گوش او بیرون می آمده، تا در همین دنیا، مردم مجازات ننگینش را ببینند.

منابع:
1- منتهی الآمال، ج۱:۲۹۹
2- بحارالانوار، ج۶: ۲۴۸
3- عالم برزخ در چند قدمی ما:۱۷۵

 

 نظر دهید »

این گونه بود

30 مهر 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی


کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره:

یکسال و اندی از فوتش می‌گذشت
و هنوز نتوانسته بودیم سنگ‌نشانی بر مزارش بگذاریم.
ذهنم مشغول این بود که بر روی آن،
چه باید نوشت و چه کسی باید بنویسد؟
اما راه به جایی نبردم؛
با دوستان مشورت کردم. متن‌هایی را هم آوردند
یک نفر خوشنویس داوطلب شده بود که سنگ را بنویسد.
سردرگمی من را که دید، گفت: «چه می‌خواهید بنویسید؟! چگونه معرفی‌اش کنید؟ مگر او را شناخته‌اید؟!»
حرفش حساب بود،
آنقدر که حساب و کتاب‌هایم را به هم ریخت.
گفتم: «بالاخره جمله‌ای باید نوشت»؛
گفت: «آن را بنویس که خودش می‌نوشت.»

سنگ مزارش را آماده کردند،
عبارتی را نوشتیم که رضایت داد بر رساله‌اش بنویسیم:
«اَلعَبد، محمدتقی بهجت»
سنگ را دیدم؛ تازه فهمیدم او زنده است.
خود، آنچه می‌خواست،
سنگ را هم همان‌گونه مدیریت کرد.

(این بهشت، آن بهشت، ص٩۵-٩۶؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت)

 

 نظر دهید »

شهید محمد مقنی زاده

30 مهر 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

#زندگینامه_شهید
#شهید_محمد_مقنی_زاده
مرارت های دوران اسارت شمع وجودش را قطره قطره ذوب و دل آسمانی اش را از درد پر ساخته بود. محمد سال 1346 در شهرستان نی ریز متولد شد و پس از طی دوران کودکی راهی دبستان شد و سال اول و دوم را در مدرسه فرهمندی پشت سر گذاشت. سپس ترک تحصیل کرد و به شغل کارگری روی آورد. با فرا رسیدن دوره خدمت نظام وظیفه، لباس مقدس سربازی را به تن کرد و به جمع دلیرمردان کفر ستیز ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست. سپس دوره آموزشهای نظامی را با موفقیت طی کرد و همراه سایر همرزمان خود 1365/4/18 راهی جبهه شد. 12367/4/31 در جبهه سومار به اسارت نیروهای دشمن در آمد و پس از 2 سال و یک ماه و هفت روز تحمل شکنجه و رنج اسارت، در تاریخ 7/6/1369 به خاک پاک میهن اسلامی باز گشت و در وزارت آموزش و پرورش مشغول خدمت به مردم شد. اما به دلیل فشارها و سختی های ناشی از دوران اسارت، مبتلا به سرطان خون شد و در تاریخ 1380/6/28به فیض شهادت نائل گردید. پیکر مطهرش در دارالرحمه نی ریز، قطعه انصار المجاهدین به خاک سپرده شد.
شادی روح امام و شهدا صلوات
منبع: مهین مهرورزان ، غلامرضا شعبانپور، ص760.

 نظر دهید »

رساله حقوق امام سجاد(ع)

29 مهر 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

#حق_خدا
فَمَّا حَقُ اللهِ الاکبرِ عَلیکَ فَأن تَعبُدَهُ لا تُشرِکَ بِهِ شَیئا، فَإذِا فَعَلتَ بِالاخِلاصِ جَعَلَ لَکَ عَلی نَفسِهِ اَن یَکفِیکَ اَمرَ الدُّنیا وَ الاخِرَه؛ اما حق خدای بزرگ این است که او را بپرستی و چیزی را با او شریک نسازی، پس اگر با اخلاص تن به بندگی او دهی، خداوند نیز تضمین کرده که کار دنیا و آخرت تو را کفایت کند.
منبع: رساله حقوق امام سجاد(ع) ص366

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 137
  • 138
  • 139
  • ...
  • 140
  • ...
  • 141
  • 142
  • 143
  • ...
  • 144
  • ...
  • 145
  • 146
  • 147
  • ...
  • 151
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟