ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

شهید جلیل پاکنیت

16 آبان 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

ولادت: 1324/12/20 دهچاه شهادت 1/12/1360 تنگه چزابه محل خاکسپاری: گلزار شهدای نی ریز
شهید عشق جلیل ای خلیل ربانی
سلام باد به تو از خدای رحمانی
نزاد مادر گیتی به دهد مانندت
ندید مثل تو تاریخ مرد میدانی
که دید در مه اسفند گل دهد بر و بار
گلش فدای ره حق کند به آسانی
کجاست طینت پاکی به مثل پاکنیت
که جان و تن به ره دوست دارد ارزانی
در آن هوا که زمر دانش استخوان سوزد
به باد صرصر مرد افکن زمستانی
که دیده از خود دهچاه تا ته مشکان
به روی برف رود کودک دبستانی
به غیر پاکنیت کز برای کسب کمال
بیفکند به تعب تن که پرورد جانی
کم است مرد به ارتش کم است گل به سپاه
که گاه رزم بکوشد به بیشتر دانی
گهی گلیست به شیراز و گاه در سومار
به رزم خصم خدا شیر مرد غرانی
گهی به حمله میمک به لشگر حمزه
گهی یلی است به اهواز و گه خراسانی
گهی است در سر او عشق تانک و عشق تفنگ
نه از هوی که بود عشق، عشق عرفانی
گهی رئیس انجمن دینی یگان خود است
به سعی رونق بازار فکر قرآنی
دریغ و درد که آمد به تنگ چزابه
زشصت خصم زبون تیری اش به پیشانی
کشید پرزثری عازم ثریا شد
عجب یلی، گلی سرخی، امیر دورانی
اگر چه زاده دهچاه، قسمتش نی ریز
که جمعه ها سر قبرش شود گل افشانی
زهجر اوست که خون از سر قلم ریزد
نه ذهن بخشی بیدل کند غزلخوانی
اگر که داده خداوند دستی و قلمی
به یمن اوست به این پیر دارد ارزانی
امید انکه به روز جزا به یمن شهید
ندا رسد که بیا ذاکر شهیدانی
6/4/1394 پانزدهم صفر المظفر
منبع: دیوان خون گار(2) ص33-34.

 نظر دهید »

کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره:

15 آبان 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

ایشان هر سال سر راه مشهد، به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام می‌آمد.
برای استراحت و گرفتن وضو به خانۀ ما می‌آمدند؛
رسمشان این بود که برای همه اهل خانه هدیه‌ای بیاورند.
یک سال نمی‌دانم چه شد که نماز ظهر و عصر را در حرم نخواندند. گفتند: در منزل نماز جماعت می‌خوانند.
وضو گرفتیم و پشت سر ایشان ایستادیم.
آقا شروع به نماز کرد، با آن حال همیشگی‌اش.
حین نماز، صدای قناری‌هایی که در خانه داشتیم، بلند شد،
اما از همیشه قشنگ‌تر!
آن‌قدر زیبا که حضور قلبم در نماز را گرفت.
نماز که تمام شد، به کسی چیزی نگفتم.
با خودم گفتم: «شاید خیالات باشد؛
اگر هم خیالات نباشد، باز هم اتفاق مهمی نیفتاده!
قناری‌اند دیگر، آواز خواندند، فقط این بار زیباتر.»

سال بعد هم ایشان نماز را در خانۀ ما اقامه کرد؛ و باز هم قناری‌ها همان آواز را خواندند.
این ماجرا چند سال تکرار شد، تا بالأخره من جرئت پیدا کردم و جریان را با کسانی که در آن نماز بودند، در میان گذاشتم.
با تعجب دیدم آنها هم گفتند: «بله، ما هم می‌شنویم. اما ترجیح دادیم به کسی نگوییم»؛
حتی یکی از آنها می‌گفت: «حس می‌کردم قناری‌ها همراه با ما، در حال نمازند.»
و من دوسه سال است که دلم برای نماز خواندن قناری‌ها تنگ شده…

(این بهشت، آن بهشت، ص٧۶و٧٧؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین منفرد)

 نظر دهید »

سنخیت و همتایی

14 آبان 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

زنی، کودک خردسالش را در پشت بام، تنها رها کرد و مشغول کارهای روزمره شد.
کودک آرام آرام در پشت بام به حرکت در آمد تا به لبهٔ بام رسید، از لبه بام هم به روی ناودانی که در آنجا بوده، خزید و به انتهای ناودان که رسید، مادر متوجه خطر شد.

این صحنهٔ بسیار خطرناک، مادر را مضطرب و نگران کرد که مبادا کودکش از پشت بام به زمین بیفتد.

مادر پریشان، این طرف و آن طرف رفت؛ اما کاری از دستش بر نیامد و راه چاره ای به فکرش نرسید.
نمی دانست چگونه فرزندش را نجات دهد.
مردم زیادی جمع شدند و هر کدام نظری دادند؛ اما هیچ کدام کارساز نبود.

یک نفر گفت: «بهتر است نردبانی بیاوریم و از آن، بالا برویم و کودک را بگیریم و پایین بیاوریم اما نردبان کارساز نبود؛ زیرا ناودان با دیوار فاصله زیادی داشت و از آنجا دست کسی به کودک نمی رسید.

کودک مدام تکان می خورد و ناودان را می لرزاند. مادرش دست و پای خود را گم کرده بود. با گریه و زاری می گفت: «آیا کسی نیست که بتواند راه چاره ای پیدا کند؟
خدایا! تنها فرزندم را از تو می خواهم! خودت نجاتش بده! خدایا… خدایا.. »

ناگهان مردی فریاد زد: «کنار بروید، علی بن ابی طالب آمد. من مطمئن هستم که او می تواند راه حلی پیدا کند.»

علی (ع) نزدیک آمد و تا صحنه را دید، فرمود: «فوراً کودکی بیاورید که هم سن و سال این کودک باشد.» کودک همسایه را نزد على (ع) آوردند که اتفاقاً هم سن و سال کودک روی ناودان بود.

امام دستور داد: «او را بالای پشت بام ببرید.» کودک را فوراً بالای پشت بام بردند.

امام به مادر کودک گرفتار هم فرمود: «تو هم زود به بالای پشت بام برو.» آن کودک که در روی ناودان گرفتار شده بود، با دیدن کودک هم سن و سال خودش، مسیر رفته را آرام آرام برگشت تا به بالای پشت بام رسید.

مادرش دوان دوان به سمت او رفت و فرزندش را در آغوش کشید.

منبع:
کتاب: داستان هایی از زندگانی چهارده معصوم (ع)
نویسنده: سجاد خسروی – 1393

 نظر دهید »

فواید گریه کودکان

13 آبان 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

خداوند اعضای بدن انسان را آنگاه آفرید در هر کدام از اعضاء فوایدی نهاد حتی جزئی ترین آنها که به حساب نمی آید که توجه به آنها انسان را متوجه حکمت و قدرت خداوند می نماید.نمونه آن گریه کودکان است که بر اثر ناگاهی خانواده فرزندان خود را به خاطر اینکه گریه نکنند به بهانه های مختلف آرام می نمایند اما از فواید آن بی خبرند. چنانچه امام صادق(ع) در مورد این موضوع به مفضل می فرماید.

فواید گریه کودکان

ای مفضل! از منافع گریه کودکان نیز آگاه باش. بدان که در مغز کودکان رطوبتی است که اگر در آن بماند بیماریها و نارساییهای سخت و ناگوار به او رساند؛ مانند نابینایی و جز آن. گریه آن رطوبت را از سر کودکان سرازیر و بیرون می کند و بدین وسیله سلامتی تن و درستی دیده ایشان را فراهم می آورد. پدر و مادر از این راز آگاه نیستند و مانع آن می شوند که کودک از گریه اش سود ببرد. اینان همواره در سختی می افتند می کوشند که او را ساکت کنند و با فراهم کردن خواسته هایش از گریه بازش  دارند، ولی نمی دانند که گریه کردن به سود اوست و سرانجام نیکی پیدا می کند.

بدین ترتیب چه بسا که در اشیاء منافعی نهفته باشد که معتقدان به اهمال و بی تدبیری در کار عالم از آن غافل اند و اگر می دانستند، هیچ گاه نمی گفتند که فلان چیز بی ثمر است؛ زیرا آنان از اسباب و علل آگاه نیستند. براستی هر چه را که منکران نمی دانند عارفان می بینند. چه بسیار است چیزهایی که دانش اندک آفریدگان از آن کوتاه و خالق آفرینش با دانش بی پایانش از آن آگاه است .

قداستش عظیم و کلمه اش والاست. و اما آبی که از دهان کودکان سرازیر می شود و خارج می گردد، رطوبتی است که اگر در بدنهایشان بماند، آثار وخیمی بر جای می گذارد. چنانکه دانی گاه که رطوبت بدن چیره می شود[و بر دیگر عناصر، غلبه می کند]شخص، دچار کودنی، پدیوانگی، کم عقلی، فلج و قلوه و جز آن می گردد .

خداوند جل علاء چنان تدبیر نمود که این رطوبت در دوران کودکی از دهانشان بیرون رود و در بزرگی از سلامت تن برخوردار گردند. بدین ترتیب پروردگار به خاطر نادانی آفریدگان بر آنان منت نهاد و تفضل نمود. اگر اینان از داده ها و نعمتهای بی شمار او آگاه بودند، هیچ گاه در معصیت و لغزش از فرمانش فرو نمی افتادند. پاک و منزه خدایی که چه بزرگ است  نعمتهای او بر مستحقان و دیگر آفریدگان! و چه بالاتر است از آنچه باطل گرایان می پندارند.

   منبع: توحید مفضل، 51و52

 2 نظر

افعی و ابر

12 آبان 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

خداوند تمام موجودات را آفرید و هر کدام بر اساس مأموریتی که دارد وظیفه خویش را انجام می دهد یکی از آن ها ماجرای ابر و افعی است که امام صادق (ع) در این زمینه برای مفضل ماجرا را شرح می دهد

مفضل می گوید: عرض کردم: آقا! از ماجرای افعی و ابر بگوید. امام (ع) فرمود: ابر[از جانب خدای عزوجل]گوی وکیل است تا هرجا که افعی را بیابد برباید به گونه ای که آهن  آهن را می رباید. از این رو آنگاه که فصل باران و ابر است این حیوان از هراس ابر، سر از خاک بیرون نمی آورد. تنها هنگامی سر بیرون می آورد که هوا بسیار گرم باشد و ابری در آسمان نباشد.

عرض کردم: چرا باید ابر در کمین افعی باشد و اگر آن را بربایدش فرمود: تا مردم را از شر آن خلاصی دهد.

منبع: توحید مفضل، ص103

 نظر دهید »

خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره:

11 آبان 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

صبح جمعه، وقتی مجلس روضه در خانه برگزار می‌شد، همان جلوی در می‌نشست. هر کس وارد می‌شد جلوی پای او می‌ایستاد و با خوش‌رویی از او استقبال می‌کرد؛ فرقی نداشت چه کسی باشد. اگر کودک بود، برایش دعایی می‌خواند و نوازشش می‌کرد. گاه می‌گفت روضۀ علی‌اصغر علیه‌السلام بخوانند.
یک روز جمعه، در بین روضه در باز شد، آقا برخاست و دست بر سینه احترام گذاشت. نگاه که کردم کسی را ندیدم! تعجب کردم!
آقا که نشست تازه متوجه شدم، کودکی وارد شده بود که به نظر بیش از ده سال نداشت.
بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان آقا

این بهشت، آن بهشت، ص۵٧

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 134
  • 135
  • 136
  • ...
  • 137
  • ...
  • 138
  • 139
  • 140
  • ...
  • 141
  • ...
  • 142
  • 143
  • 144
  • ...
  • 151
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟