ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

شهیده پروانه شماعی زاده

27 اسفند 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

شهیده پروانه شماعی زاده
نام: پروانه
نام خانوادگي: شماعي زاده
نام پدر: غلام علي
شماره شناسنامه: 79
محل صدور: قصرشيرين
تاريخ تولد: 15/05/1343
تاريخ شهادت: 26/12/66
شغل: پزشكيار
سن در هنگام شهادت: 23
محل شهادت: كرمانشاه - كرمانشاه
حادثه منجر به شهادت: حوادث مربوط به جنگ تحميلي
پانزدهم مرداد ماه سال 1343 درقصرشیرین به دنیا آمد.ازهمان کودکی چنان مهربان وپرشوربود که مورد توجه ومحبت همۀ اقوام قرارگرفت.اودر دامان مادری سیده ومؤمن رشد کرد.مادر اورا با خود به کلاس های قرآن
می برد تا ازهمان کودکی شیرۀ جانش با کلام وحی آمیخته شود.
سیزده ساله بود که همراه با عده ای ازدوستان وهمکلاسی هایش به جلسات مذهبی-سیاسی راه پیدا کردند.درآنجا اعلامیه های ضدرژیم پهلوی شرکت می کرد.
پدرش نقاش بود.به خاطربازار کاربهترمدتی به ((سرپل ذهاب)) مهاجرت کردند؛پروانه آنجا هم به فعالیتش ادامه داد.مدیران ومعلمانش اورا به دفترمدرسه خواستند وبه اوتذکردادند که فعالیت های سیاسی درمدرسه
نداشته باشد.اما اودرمخالفت با رژیم با استدلال با آن ها بحث کرد.مشاجرۀ پروانه با آنها کار را به جایی رساند که دیگردانش آموزان نیزبا اوهمراه شدند ومدرسه را به تعطیلی وتحصن کشاندند.
پس ازپیروزی انقلاب درکمیتۀ امدادوجهاد سازندگی مشغول به کارشد.با تشکلیل نهضت سوادآموزی،اولین دورۀ تدریس سوادآموزی را درزادگاهش برپا کرد،پانزده ساله بود که معلم روستای ((دارتوت))شد.
با آغاز جنگ،ازروز پنجم مهرماه سال1359 دردرمانگاه شهید نجمی درپارک شهرسرپل ذهاب به امدادگری مجروحان مشغول شد.
پدرش نیزخبرنگارروزنامۀ اطلاعات شده بود ووقایع مربوط به جنگ را برای روزنامه گزارش می کرد.
خانواده اش شهرجنگ زدۀ سرپل ذهاب را ترک کرده وبه کرمانشاه رفته بودند.به خاطرحملۀ دشمن،فرصت نکرده بودند هیچ وسیله ای برای زندگی با خودشان ببرند.پروانه یک بار که عده ای ازمجروحان را با آمبولانس
به کرمانشاه برده بود برایشان چند دست رختخواب برد.
نیروهای عراقی پیشروی کرده وبه سرپل ذهاب نزدیک شده بودند.قرارشد مجروحان به پناهگاه زیرزمینی منتقل شوند،پرستاران وامدادگران زن نیزدرمانگاه را ترک کنند وبه خانه هایشان برگردند.
دختران وزنان امدادگروپرستار،مشغول جمع آوری وسایل شخصی شان بودند اما آرامش پروانه آن ها با به تردید انداخت.اومثل روزهای قبل،مشغول پرستاری ورسیدگی به مجروحان بود.
یکی ازآنها به اوگفت:پروانه!مگر دستور رانشنیده ای؟باید به عقب بگردیم.هیچ می دانی اسیرشدن به دست عراقی ها وتحمل شکنجه های آن ها کارهرکسی نیست!به فکرخودت وخانواده ات باش.
پروانه داروی مجروح بد حالی را داد ونگاهی ازسردلسوزی به اوانداخت.
این ها رها کنم وبه فکرجان خودم باشم؟نمی توانم!
هرچه پزشکان با اوصحبت کردند،زیربارنرفت.تعدادی فشنگ ونارنجک را محکم به کمرش بست وگفت :حاضرنیستم به هیچ قیمتی شهر راترک کنم!
یکی ازپرستاران به اونزدیک شد وگفت ما ازشهادت نمی ترسیم.
به محوطه رفت.گل های توی باغچه راچید وتوی لیوان گذاشت.آن ها را بالای سرمجروحان گذاشت.
خبرآمد که عراقی ها نزدیک ترشده اند ولی پروانه مجروحان را بیشترمداوامی کرد.
حدود یک سال ازشروع جنگ گذشته بود که پروانه خواستگارانش را یکی یکی به بهانۀ اینکه تمایلی به ازدواج ندارد،ردکرده بود.می خواست ازدواج ،دست وپایش را برای خدمت نبندد.
هفتم شهریورماه سال1360،علی اصغرازاوخواستگاری کرد.او معلم آموزش وپرورش وبسیجی بود.داوطلبانه آمده بود جبهه ،اعزامی ازاسدآباد همدان.
درپادگان ابوذر سرپل ذهاب ازاوخواستگاری کرد.ازپادگان ابوذرتا خط مقدم فاصلۀ زیادی نبود.پروانه مقید بود که با نامحرم صحبت نکند،ازاوخواست برای اینکه بتوانند با هم صحبت کنند،برای دوساعت با هم محرم شوند.
علی اصغرتدریس را رها کرده بود ومی گفت قصد دارد تا پایان جنگ،سنگردفاع ازاسلام وانقلاب را ترک نکند.?

آنچه او می گفت،همان آرمان واعتقاد پروانه بود.درهمان صحبت کوتاه،مطمئن شد علی اصغرهمان مردآرزوهایش است.به خواستگاری اوجواب مثبت داد.
علی اصغروقت خداحافظی گفت((چند روزدیگر عملیاتی درپیش داریم واگرشهید نشدم،با خانواده برای خواستگاری به کرمانشاه خواهم آمد وانشاء الله پس ازجنگ به قم خواهیم رفت ودرس طلبگی خواهیم خواند))
علی اصغربه خط مقدم رفت.پروانه هم همان جا در درمانگاه پادگان ابوذر ماند.
همان شب چاره ای نداشت؛باید با خودش کنارمی آمد که او ماندنی نیست.
چهارروزبعد خبرآوردند که علی اصغرودوازده نفرازدوستانش درحمله ب ارتفاعات ((قراویز)) سرپل ذهاب به شهادت رسیده اند وپیکرهمۀ آنان درفاصلۀ بین نیروهای خودی وعراقی ها جا مانده است.
روزهای چشم انتظاری پروانه شروع شد،روزهای نامه های بی جواب.همه می گفتند علی اصغرشهید شده است،اما اوبه آمدنش امید داشت.
اوبه همۀ خواستگاران جواب رد می داد.
به زیارت امام رضا(ع) رفت. همان جا خواب دید شهید رجایی به دیداراو آمده است.درخواب به پروانه فرموده بود((علی اصغرپیش ما است.او درباغی سرسبزوخوش آب وهوا است.نگران اونباش.))
درخواب پروانه را هم به آن باغ برده بود ونشانش داده بود.

دخترم نگران علی اصغرنباش!
ازخواب که بیدارشد،دیگر یقین داشت که علی اصغربه شهادت رسیده است .یازده ماه بی خبری پایان یافت.پیکرعلی اصغر ودوستانش را پیدا کردند وبرای تشییع به شهرآوردند.رفتن مردی که قراربود مرد زندگی اش باشد،اورا برای شهادت بی تابترکرد.نشست و وصیت نامه اش را نوشت.
شهادت مرگ سعادت عظیم نایل می شوند.انسان یک باربیشتربه دنیا نمی آید ویک باربیشترنمی میرد.چه بهتر،این مردن درراه الله باشد.چنین انسانی خود را ذره ای متصل به ابدیتی بی پایان،به عظمتی با شکوه می یابد.
درسال1361 همراه یکی دونفر ازخانم های رزمنده به عنوان بهیار،برای حضوردرکاروان حجاج انتخاب شد.آمادۀ رفتن به سفربودند که خبرآمد عملیات شده.ازطرف سپاه اطلاعیه ای صادرشده بود که نیازفوری به
حضوربهیاران است.
پروانه مانند دیگران به جهاد رفت ولی دوستانش به حج.
پس ازآزادسازی قصرشیرین،زادگاهش برخاک پاکی که خون هزاران شهید آن را ازآزاد کرده بود ،سجده کرد.
شهرپاکسازی شد.خط مرزی جلوتررفت.درمانگاه نیزبه جلو انتقال پیدا کرد.درشهرخانه ای نمانده بود تا بتواننددرآن استراحت کنند.پروانه را با گروهی ازخواهران به کرمانشاه انتقال دادند.او دربیمارستان آیت الله طالقانی کرمانشاه بود.
تا نیمه های سال1363 نیزهمان جا ماند.بعد با عنوان مأموربه جهاد سازندگی تهران رفت وازآنجا به کرمانشاه منتقل شد.درگروه پزشکی جهاد کرمانشاه بود وبرای خدمت به روستاهای محروم می رفت.
خلق وخوی پروانه طوری بودکه مورد توجه ورضایت مسئولان قرارمی گرفت.گذشت وبزرگواری ذاتی اش باعث می شد افراد بسیاری به سمت او جذب شوند.
اگرمتوجه می شد یکی ازروستاییان مشکلی دارد که توسط او قابل حل است.اومی شد تا مشکلش حل شود.
صبح روزعید مبعث خوابی را که دیده بود،برای یکی ازهمسایه ها تعریف کرد.
خواب دیدم تاگردن درگل فرورفته ام.هرچه تلاش کردم،نتوانستم ازآن بیرون بیایم.ندایی به گوشم رسید که آرام باشم.می گفت راحت باش دخترجان آرام باش !
ازهمسایه خواست که این خواب را برای مادرش تعریف نکند.می دانست که تعبیرخوابش شهادت است.
رفت منزل یکی ازآشنایان که به اوسربزند.مدتی بود که آن ها سرپرست خانواده شان را ازدست داده بودند.می خواست دخترکوچکشان را ببرد وبرایش چیزی بخرد.چهار روزبه عید نوروزسال1367 مانده بود .هدایایی
را برای آن ها خریده بود وعازم منزل دخترک بود که غرش هواپیمای بعثی وبه دنبال آن بمباران وحشیانۀ شهر،دخترک را ازدیدن نوازشگری چون مادرمحروم کرد.☘️☘️??
پروانه به آرزویش رسید.همان طورکه علی اصغرمحمودنیا به آرزویش رسیده بود!

?زنان شهیده پایگاه شهدا

 نظر دهید »

آداب غذا خوردن رسول خدا(ص)

25 اسفند 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

داشتن الگو های اخلاقی و ایمانی تأثیرات بسیار در درست زندگی کردن ، درست راه انتخاب کردن دارد، حال اگر آن شخص پیامبر(ص) باشد تأثیرات شگرفی دارد که می تواند بهترین الگو باشد. در تمام زمینه ها حتی در غذا خوردن 


✅آداب غذا خوردن رسول‌خدا(ص)

✍️پیامبر(صلی الله علیه وآله) هنگام آب نوشیدن در ظرف آب تنفس نمی‌کرد و هنگام تنفس ظرف را از دهانش دور می‌کرد. راوی می‌گوید: هرگاه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) غذا می‌خورد به فرد رو به روی خود لقمه تعارف می‌کرد و هنگام نوشیدن، به کسی که در سمت راست او بود آب می‌داد

رسول خدا(صلی الله علیه وآله) سیر، پیاز، تره‌فرنگی و عسل آغشته به شیره‌ای که از درخت، در شکم زنبور می‌ماند، نمی‌خورد زیرا بوی آن در دهان می‌ماند.(۱)

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) ساده و محقّر بر سر غذا می‌نشست و هرگز آروغ نمی‌زد و دعوت آزاد و برده را می‌پذیرفت، هر چند بر غذایی که از پاچه و سیراب تهیه می‌شد! هدیه را می‌پذیرفت، هر چند جرعه‌ای از شیر باشد و آن را می‌خورد؛ ولی صدقه نمی‌خورد.(۲)

امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: غذای پیامبر(صلی الله علیه وآله) نان جو بدون خورشت و روغن بود.(۳)

پیامبر(صلی الله علیه وآله) هنگام آب نوشیدن در ظرف آب تنفس نمی‌کرد و هنگام تنفس ظرف را از دهانش دور می‌کرد.(۴)

?پی‌نوشت‌ها:
۱- مکارم‌الاخلاق، ص۲۸
۲- بحارالانوار، ج۶، ص۲۲۷
۳- الزهد، ص۲۹
۴- مکارم‌الاخلاق، ص۳۱

 2 نظر

طرق وقف بر آخر کلمه

24 اسفند 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی


طرق وقف بر آخر کلمه

وقف بر هیچ کلمه ای صورت نمی گیرد مگر با سکون آخرین حرف آن کلمه. .

☀️طرُق مشهور و رایج وقف: ابدال- اسکان- همچنین طرق دیگری نیز وجود دارد که غیر مشهور هستند مانند: الحاق- رَوم- اشمام- حذف- اثبات- ادغام- نقل

☀️وقف ابدال کلمه ابدال به معنای«تبدیل کردن» است. در این نوع از وقف، حرف آخر کلمه، به حرفی دیگر تبدیل می شود.

☀️موارد وقف ابدال

♦️الف- وقف بر (ه) و (ه آخر) این حرف را«هاء تأنیث» گویند. هاء تأنیث با تمامی حرکات خود حتی تنوین نصب (ه) در وصل «تاء» و در وقف«هاء ساکنه» خوانده می شود مانند: مثال: (عِدَّهَ= عِدَّه) (رَحمَهُ= رَحمَه) (اَلجَنَّهِ= اَلجنَّه) باید توجه داشت که «تاء تانیث» که به صورت کشیده نوشته می شود، با «هاء تانیث» تفاوت دارد و در صورت وقف بر چنین کلماتی باید به صورت تاء کشیده خوانده شود. مانند: رَحمَتُ= رَحمَت

♦️ب- وقف بر تنوین نصب(ً) : تنوین نصب در وقف به «الف مدی» تبدیل می شود مگر در هاء تأنیث . مثال: (حِساباً= حِسابا) (کِتاباً= کِتابا) (ماءً= ماء) #ادامه_دارد….

?? ?حلیه القران سطح 2، سید محسن موسوی بلده

 نظر دهید »

از روی نماز نمی شود فهمید

23 اسفند 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

از روی نماز نمی شود فهمید…

شهید مطهری

✅اما اگر ربا را مي‌‌‌‌‌خوريم، نماز را هم با نافله هايش مي‌‌‌‌‌خوانيم، اگر خيانت به امانت مردم مي‌‌‌‌‌کنيم ولي زيارت عاشورايمان هم ترک نمي‌‌‌‌‌شود، مي‌‌‌‌‌فهميم که اينها عبادت نيست، روي عادت است.

✅از امام روايت شده است: لاتَنْظُروا الي‌‌‌‌‌ طولِ رُکوعِ الرَّجُلِ وَ سُجودِهِ‌‌‌‌‌
هيچ وقت به طول دادن رکوع و سجود شخص نگاه نکنيد؛ يعني رکوعهاي طولاني وسجودهاي طولاني شما را گول نزند، ممکن است اين از روي عادت باشد و اگر ترک کند وحشت کند. اگر مي‌‌‌‌‌خواهيد بفهميد اين شخص چگونه آدمي است، در راستيها و امانتها امتحانش کنيد چون امين بودن عادت بردار نيست، راست گفتن عادت بردار نيست مانند نماز خواندن.

?اسلام و نیاز ها جلد ۱ صفحه ۲۱۱

 2 نظر

زندگی نامه حافظ

21 اسفند 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی
زندگی نامه حافظ

??زندگینامه حافظ

در اوایل قرن هشتم هجری در سال 722 هجری در شیراز متولد شد پدرش بهاء الدین محمد بازرگانی می کرد و مادرش از اهل کازرون و خانه ایشان در دروازه کازرون شیراز بود از برادران خود کوچکتر بود علاقه به تحصیل و کمال او را به مکتب خانه کشاندو سبب پیشرفت او در زمینه شعری و .. گردید در این مورد حافظ نقش معنویت و سحر خیزی و مخصوصا قرآن را در رسیدن به کمالات مؤثر می داند. آنجا که می فرماید: صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم سرانجام این شاعر بزرگ و ادیب در سال792 هجری وفات یافت و مدفن او در شیراز می باشد.?? ?دیوان حافظ

 4 نظر

چرا مریض می شویم؟

20 اسفند 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

چرا مریض می شویم؟

✅پاسخ این سوال، در بیان امام حسین علیه‌السلام است:

✍️امام حسین علیه السلام فرمودند: روزی امام علی علیه السلام به عیادت سلمان فارسی رفت و به او فرمود: امروز با این مریضی ای که داری، حالت چه طور است؟ سلمان گفت: یا امیرالمومنین! خدا را زیاد حمد و ستایش می کنم، ولی از شدت درد و زجر، به شما شکوه و ناله می کنم. حضرت فرمودند: سلمان! زجر و درد نکش ( و این گونه شکوه نکن. )، زیرا هر شیعه ای که مریض می شود، قطعا این مریضی به خاطر گناهی است که قبلا انجام داده و این درد و مرض، باعث تطهیر و پاک شدن شیعه از گناه می شود.

سلمان گفت: اگر این گونه باشد، ما هیچ اجری جز تطهیر نداریم. ( یعنی هر کار نیکی که انجام داده باشیم، به خاطر آن خداوند ما را مریض می کند تا گناهان ما هم بخشیده شود؛ لذا تمام اجرهای ما در همین دنیا، صرف پاک شدن گناهان می شود. ) حضرت فرمودند: سلمان! اجر شما وقتی به شما می رسد که بر این درد و مرض صبر کنید و وقتی مریض شدید، در، درگاه خدا تضرع و دعا کنید و همین تضرع و دعا باعث می شود که برای شما حسنات نوشته شده و مقام معنوی شما بالاتر رود. ( پس اجر شما در صبر بر درد است، ) و این درد و مرض، فقط برای پاک گرداندن شما است.

?سپس سلمان پیشانی حضرت را بوسید و گریه کرد و گفت: یا امیر المومنین! اگر تو نبودی، چه کسی این مسائل را برای ما تفکیک می کرد و به ما می فهماند؟

? طب الأئمه علیهم السلام، ص ۱۵

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 103
  • 104
  • 105
  • ...
  • 106
  • ...
  • 107
  • 108
  • 109
  • ...
  • 110
  • ...
  • 111
  • 112
  • 113
  • ...
  • 151
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟