ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

قضاوت بی جا

16 تیر 1403 توسط شهید محمود رضا بیضائی

قضاوت بی جا

سرش را به سوی آسمان بالا برد. قطرات باران با اشک‌هایش قاطی شد و از پهنای صورتش سرازیر گردید.
بی هدف کوچه، پس کوچه ها را پشت سر می‌گذاشت. حس کودک گم شده ای را داشت که به دنبال جایی می گشت. دستان لاغر و استخوانی اش را در جیب کت نیمه پاره اش داخل کرد. دستمالی بیرون کشید اشک هایش را پاک کرد. صدای خِس، خِس سینه اش می آمد و قرارش را می گرفت. به گوشه ای نشست و سرش را پایین انداخت. ناگهان یادش آمد او باید می رفت؛ اما کجا نمی دانست.
دستی بر روی زانویش گذاشت، یاعلی گفت و بلند شد و حرکت کرد. چند قدم بیشتر نتوانست برود. به پژویی که در نزدیکی درختی پارک شده بود، برخورد کرد. سرش به آینه بغل خورد، از پیشانی اش خون بیرون زد و بر روی زمین ولو شد.

صدای دزدگیر ماشین بالا رفت.
مهرداد از طبقۀ دوم ساختمان هوار کشید
چیه؟ چه خبره؟ کیه؟
به پایین ساختمان نگاه کرد.چشمش به مختار افتاد که تعادلش را از دست داده بود و با موهای جوگندمی اش او را متعجب نمود.
بدو، بدو ازطبقۀ دوم ساختمان پایین آمد. سیلی محکمی به صورت مختار زد.
مختار چشمانش را برای لحظه ای باز کرد، لبانش را به سختی تکان داد چیزی گفت که نامفهوم بود.
مهرداد گفت:
دروغگو الآن که دادمت دست پلیس، همه چی روشن می شه
مرد نگاه ملتمسانه و پر دردی به مهرداد کرد و دوباره بی هوش شد.
مهرداد چند بار صدایش زد، اما صدایی نشنید. در همین هنگام پلیس سر رسید و گفت:
اینجا چه خبره؟ چه اتفاقی افتاده ؟
مهرداد ماجرا را توضیح داد.
پلیس به سمت مختار رفت. گوشش را بر روی قلب او گذاشت. صدایی نشنید. نبضش را گرفت، از نبض هم خبری نبود. به سرباز دستور داد، به اورژانس زنگ بزند. در این هنگام سرباز دیگری دستبند به دست، به سمت مهرداد آمد. دستان مهرداد متعجبانه میان دستبند گرفتار شد و هر چه نگاه ملتمسانه کرد، فایده نداشت. او را به سمت کلانتری و مختار را به سمت بیمارستان بردند.

#داستانک

#به_قلم_خودم

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: آینۀ بغل به قلم خودم قضاوت بی جا ولو شد کودک گم شده

موضوعات: بدون موضوع, به قلم خودم لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟