شهید رمضان آفتابی
روستای مشکان از توابع نی ریز در سال 1337 شاهد تولد کودکی بود که خانواده اش بعد از گفتن اذان و اقامه به گوش وی، نامش را رمضان نهادند. گذشت فصلها یکی پس از دیگری، او را چالاک و برومند کرد و برای کسب دانش راهی مدرسه اش نمود. دوره ابتدایی را در مدرسه جاماسب پشت سر گذاشت. نبودن مدارس سطوح بالا در روستا و مشکلات راهها برای رفت آمد، دست به دست هم دادند و علی رغم شوق و اشتیاق فراوان، او را از ادامه تحصیل باز داشتند.
خُلق پسندیده و حسن رفتارش ، او را محبوب دوستان و بستگان نموده بود. لباس مقدس سربازی به تن داشت و در مرکز پیاده شیراز مشغول خدمت بود. در آخرین دیدار با همسر و فرزندانش، آنها را بوسیده و گفت: من می روم و شما را به خدای بزرگ می سپارم. اصلا نگران و ناراحت نباشید، به خدا توکل کنید. چون خدا از همه مهربانتر است. اگر من به شهادت رسیدم، از خبر شهادت من ناراحت نشوید و بعد از من، از فرزندان و یادگاران من مراقبت نمائید و آنها را نوازش کمنید.
از شیراز عازم جبهه آبادان- ماهشر شد. 19/10/1359 دلاورانه به میدان نبرد رفت. اما دشمن بال و پرش را شکست و بار خلعت زیبای شهادت را به قامتش پسندید. جسم زخم خورده اش از تیر دشمن نه ماه در بیابانها ماند، سپس به همت دلاور مردان دیگری، در تاریخ 19/7/1360 کشف و به روستای مشکان منتقل و در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.
شادی روح شهدا و شهید مذکور صلوات. منبع : مهین مهرورزان، غلامرضا شعبانپور، ص65.