زانوی ادب و تواضع در مقابل قران
به قلم خودم
قرآن
زانوی ادب و تواضع در مقابل قرآن می زنم ، احساسی گرم و محبت آمیز مرا به سوی خود فرا می خواند پنجره ای تا ملکوت به رویم گشوده می شود آنگاه هر لغتی از آن چون گلواژه ای بر لبانم بوسه می زند و آهنگ دلنشینش گوشم را به نوازش در می آورد ، قلبم تا ملکوت به پرواز می آید تا بی کرانه ها و اشتیاقی از درون مرا به سوی خود می کشاند ؛ چون پرنده ای آزاد و رها در بوستان آن به پرواز در می آیم ناگهان صدایی مرا متوجه خود می کند «فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبَابِ ؛ زاد و توشه تهیه کنید ، که بهترین زاد و توشه ، پرهیزکاری است و از من بپرهیزید ای خردمندان.» عازم سفر باش توشه و زاد خود بردار که دیگر جایی برای ماندن نیست باید برگردی قطار عمر بر روی ریل زند گی در حرکت است !
من در خیال خود در سیر باطنی بودم و خیالی به بازگشت نبود که از پرواز باز می ایستم نا گاه متوجه می -شوم در عا لمی دیگر هستم به خود می آیم آیه ای از بوستان قرآن در قلبم حک می شود .
((هَذَا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ ؛ این، بیانی است برای عموم مردم ؛ و هدایت و اندرزی است برای پرهیزگاران! ))