روضه مجسم
روضه مجسم
خیلی تکان دهنده است. قرار نبود به عملیات برود! نه سن و سالی، نه قدی و قامتی و نه هیکلی! انتظاری هم نداشت از یک بچه 11 ساله!کسی اسمش را نمی دانست. یعنی خودش نگفته بود که مبادا او را به پشت جبهه منتقل کنند شب عملیات رسم بود هر دفعه روضه یکی از شهدای کربلا را می خواندند تا بچه های گردان حسابی عاشورایی بشند! آن شب قرعه به نام حضرت قاسم خورده بود!
بچه ها فقط به او نگاه می کردند زار زار گریه می کردند! روضه از این مجسم تر نمی شد! شب، عملیات شروع شد! بعد عملیات وقتی بچه های فرماندهی مشغول گرفتن آمار شدند یکی از کسانی که در سر شماری نبود همان بچه ای بود که گفتم! تمام بچه ها برای پیدا کردنش بسیج شدند، بعد چند مدتی صدای فریاد یکی از بچه ها بلند شد که بیاین! اینجاست! وقتی بهش رسیدند آروم خوابیده بود، گلوله مستقیم به گلوش خورده بود، چیزی از پاهای کوچیکش باقی نمونده بود، شنی های تانک از روشون رد شده بود! وقتی بچه ها پیراهنش رو باز کردند تا پلاک رو در بیارند و آماده انتقال به عقبش بکنند دیدند روی زیر پیرهن تنش با ماژیک و خط بچه گانش نوشته بود: نام: قاسم!
می خواستم ببینم چه چیزی هست که از عسل شیرین تر است!
منبع: سایت جهان نیوز مهدی نقدی ، زندگی به سبک شهداص117.
شادی روحشان صلوات.