ذهنم درگیر است
23 خرداد 1403 توسط یا کاشف الکروب
ذهنم درگیر است
انگار پتکی بر آن می کویند و بی فرجام و نالان فقط خسته و کلافه نمی دانم از دست چه خسته ام، فقط ناظر طلوع و غروب شب و روز و زندگی هستم و زندگی که نا آرام شده و حوصله انجام کار را از آدم می گیرد.
کارها باید پیش برود، اما روح خسته و جسم رنجور حوصله و توان ادامه دادن ندارد.
روح خسته یک بیابان بی انتها می طلبد بدون این که هیچ وسیله ارتباطی باشد تا بتواند سال ها در آنجا مات و مبهوت فقط اطرافش را بنگرد یا اینکه به خوابی عمیق فرور رود. خوابی که اندکی مغز و جسم آرام شود و فکر و خیالاتی که برای فرداهای نامشخص و نیامده چون زنجیر او را به اسارت کشیده اند رهایش کنند.