دهانتان بوی شیر می دهد
19 مهر 1399 توسط یا کاشف الکروب
دهانتان بوی شیر می دهد
مهمات می بردم . چند نفر توی جاده دست تکان دادند سوارشان کردم. گفتم: « شما که هنوز دهنتان بوی شیر می دهد. نمی ترسید از جنگ؟ » خندیدند و به جای کرایه، صلوات فرستادند و آمدند بالا کنار مهمات نشستند . جلوتر گفتند با چراغ خاموش برو. عراقی ها روی جاده دید دارند ، بدجوری می زنند . چراغ خاموش یعنی ته دره.
یعنی خط بدون مهمات . یکی گفت: « حاجی ناراحت نباش» چفیه سفید رنگش را انداخت روی دوشش . جلوی ماشین می دوید که من ببینمش تا بدون چراغ برویم. خمپاره ای آمد و او رفت. یکی دیگرشان آمد جلوی ماشین دوید. خمپاره ای آمد. او هم رفت. وقتی رسیدیم خط همه شان پشت ماشین کنار مهمات خوابیده بودند.
با لبخند و چشمهای باز.
شادی روح تمام شهدا صلوات
♣منبع: قصه های کوتاه.