خستگی ناپذیری
خستگی ناپذیری
کف اتاق توی یکی از خانه های گلی سوسنگرد نشسته بود. سه نفر به زحمت جا می شدند.
نقشه پهن بود. جلوش. هم گوشی بی سیم روی شانه اش به توپ خانه گرا می داد، هم روی نقشه کار می کرد. به من سفارش کرد آب یخ به بسیجی ها برسانم.
به یکی از سفارش الوار می داد برای سقف سنگرها. گاهی هم یک تکه نان خالی بر می داشت می خورد.
عصری از شناسایی برگشت. می گفت: «باید بستان رو گه داریم. اگه این ارتفاع رو نگیریم و آفتاب بزنه، این چند روز عملیات یعنی هچ» با این که خسته بود، دو ساعته چهار تا گردان درست کرد. خودش هم فرمانه یکی از گردان ها.
از سر شب تا صبح حسابی جنگیدند. چهار صبح بود که حسن را بی حال و نیمه جان بردند عقب. ارتفاع را که گرفتند خیال همه راحت شد.
یاد و خاطره سردار شهید حسن باقری(غلامحسین افشردی) گرامی باد شادی روح امام شهدا و شهید فوق صلوات
منبع: کتاب یادگاران شهید باقری ص34 منبع: زندگی به سبک شهدا، مهدی نقدی، ص90