ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

گونی جیره

05 دی 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

 

گونی جیره

گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش داشت توی سنگرها جیره پخش می کرد

بچه ها هم باهاش شوخی می کردند:

اخوی دیر اومدی. برادر می خوای بکشیمون از گشنگی؟

عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برای خود شیرینی؟!!!

گونی بزرگ بود و سر اون بنده ی خدا پایین

کارش تموم شد گونی رو که گذاشت زمین همه شناختنش

اون کسی نبود جز محمود کاوه.

شادی روح تمام شهدا صلوات

منبع: زندگی به سبک شهدا، مهدی نقدی، ص119.

 2 نظر

شوخی

04 دی 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

شوخی

جای شهید همت خالی که خانمش می گفت: همیشه به شوخی بهش می گفتم: اگه بدون ما بری گوشتو می برم …. اما وقتی جنازه رو آوردن دیدم اصلا سری در کار نیست.

راوی همسر شهید

شادی روحشان صلوات

منبع: زندگی به سبک شهدا، مهدی نقدی، ص63

 نظر دهید »

وقت نماز را شرط کرده بود

03 دی 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

وقت نماز را شرط کرده بود

از همان روزهای اول آشنایی با سردار شهید عباس حاجی زاده او را مقید به نماز اول وقت دیدم . در سپاه قم ، مأموریت های محوله را به بهترین شکل ممکن انجام می داد . او در بدو ورود به سپاه شرط کرده بود که هنگام نماز کارها را رها خواهم کرد و به نماز خواهم ایستاد.

عباس نماز اول وقت را بر هر فعالیت و مأموریتی ترجیح می داد، در جبهه بسیار دیده بودم که بچه ها مشغول کاری شده اند، مثلا چادری را نصب می کنند، اما او وقت نماز حاضر می شد و از آنان می خواست آن را نیمه تمام بگذارند و در نماز جماعت شرکت کنند.

راوی: سید محمد علی شاه محمد قاسمی.

شادی روحشان صلوات

کنبع: چلچراغ، ص156.

 نظر دهید »

سوغات جبهه

02 دی 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

سوغات جبهه

رفته بودیم برای بسته بندی آجیل رزمنده ها، خواهرش روی یک کاغذ نوشت: خدایا می شه این بسته آجیل به دست برادرم محمد حسین ربانی نژاد برسه؟! داداش! یه یادی هم از ما بکن، خیلی دلمون برات تنگ شده. این نوشته را تا کرد و گذاشت توی یک بسته. چند روز بعد که محمد حسین آمد مرخصی گفت: « برای خواهر خودم یه سوغاتی آوردم» گفتم:«خب ببینم» قبول نکرد تا خواهرش آمد و گفت: « حالا چی هست؟» محمد حسین دست کرد توی جیبش و یک بسته آجیل در آورد . اصلا باور کردنی نبود. همان بسته آجیلی که برای محمد حسین نوشته بود، به دست داداشش رسیده بود و حالا او، این بسته رو برای خودش سوغاتی آوره بود.

شادی روح شهید محمد حسین ربانی نژاد و تمام شهدا صلوات.

راوی: مادر شهید

منبع: زندگی به سبک شهدا، مهدی نقدی، ص108.

 نظر دهید »

شوخی با لیوان آب یخ

01 دی 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

شوخی با لیوان آب یخ

این خاطره مخصوص آنهایی است که فکر می کنند شهدا، آدمهای اخمو و دائم الذکر بودند.

پیش از شروع یکی از حملات، همه مسئولین و فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله، در جلسه ای توجیهی شرکت داشتن « حاج محمد کوثری» فرمانده لشکر پشت به دیگران، رو به نقشه، مشغول توضیح منطقه عملیاتی بود و آنرا شرح می داد. « حاج محسن دین شعاری» در ردیف اول نشسته بود. یکی از نیروها، یک لیوان آب یخ را از پشت سر ریخت توی یقه حاج محسن . حاجی مثل برق گرفته ها از جا پرید و آخَش بلند شد.

برگشت و به سوی کسی که این کار را کرده بود، انگشتش را به علامت تهدید تکان داد. بلافاصله یک لیوان آب یخ از پارچ ریخت و به قصد پاشیدن به طرف او نیم خیز شد. حاج محمد که متوجه سر و صدای حاج محسن و خنده های بچه ها شده بود، یک دفعه برگشت و به پشت سرش نگاهی کرد. حاج محسن که لیوان آب یخ را به عقب برده و آماده بود تا آن را به سر و صورت آن برادر بپاشد، با دیدن حاج محمد دستپاچه شد و یک باره لیوان را جلوی دهانش گرفت و سر کشید.

انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشد، گفت: یا حسیبن(ع) با این کار حاج محسن، صدای انفجار خنده بچه ها سنگر را پر کرد و فرمانده لشگر، بی خبر از آن چه گذشته بود لبخندی زد برای حاج محسن سری تکان داد. حاج محسن دین شعاری شهید همیشه خندان را بعدها یک مین والمری در«ماروت» آسمانی کرد.

شادی روحشان صلوات.

منبع: زندگی به سبک شهدا، مهدی نقدی، ص77.

 نظر دهید »

به بهانه پتو

30 آذر 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

به بهانه پتو
یه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن پتو همه بچه ها را جمع کرد و با صدای بلند گفت: کی خسته است؟ گفتیم : دشمن.
صدا زد : کی ناراضیه؟ بلند گفتیم : دشمن
دوباره با صدای بلند صدا زد: کی سردشه؟ ما هم با صدای بلند تر گفتیم: دشمن.
بعدش فرماندمون گفت: خوب دمتون گرم، حالا که سردتون نیست می خواستم بگم که پتو به گردان ما نرسیده!!!
یه همچنین رزمنده هایی داشتیم ما.
شادی روحشان صلوات
منبع: زندگی به سبک شهدا، مهدی نقدی، ص110.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • ...
  • 11
  • ...
  • 12
  • 13
  • 14
  • ...
  • 21
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟