ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

انگشتمو شکستید

29 آبان 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی

انگشتمو شکستید 

رزمنده ها خیلی شهید همت رو دوست داشتند 

حاجی اومده بود برا سرکشی 

بچه ها از شدت علاقه ریختند سرش 

یهو شنیدم که شهید همت گفت: 

بی انصاف ها انگشتم رو شکستید…

اما هیچکی توجه نکرد … 

دو روز بعد دیدیم 

حاجی انگشتش رو گچ گرفته ….

زندگی به سبک شهدا ، مهدی نقدی، ص61

 نظر دهید »

هنوز هم راه را نشان می دهند

24 مهر 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی


هنوز هم راه را نشان می دهند
قرار بود با چراغ مخصوص راه را به بچه ها نشان دهد. چراغ دست راستش بود که تیری به دستش نشت. گفتیم رهایش کن . گفت: نه من راهنما هستم . با دست چپ چراغ را گرفت . تیری به پهلویش نشست کوتاه نیامد . تیر بعد به دست چپش خورد . چراغ را به دندان گرفت ، تیر به فکش خورد. چراغ که افتاد خودش هم افتاد.
شهید اسماعیل مسعودی
صلی الله علیک یا ابالفضل العباس (ع)
شادی روحشان صلوات.
راوی : سرهنگ حمیدرضا گرامی
:books:زندگی به سبک شهدا، مهدی نقدی، ص92.

 2 نظر

دهانتان بوی شیر می دهد

19 مهر 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی

دهانتان بوی شیر می دهد

مهمات می بردم . چند نفر توی جاده دست تکان دادند سوارشان کردم. گفتم: « شما که هنوز دهنتان بوی شیر می دهد. نمی ترسید از جنگ؟ » خندیدند و به جای کرایه، صلوات فرستادند و آمدند بالا کنار مهمات نشستند . جلوتر گفتند با چراغ خاموش برو. عراقی ها روی جاده دید دارند ، بدجوری می زنند . چراغ خاموش یعنی ته دره. 

یعنی خط بدون مهمات . یکی گفت: « حاجی ناراحت نباش» چفیه سفید رنگش را انداخت روی دوشش . جلوی ماشین می دوید که من ببینمش تا بدون چراغ برویم. خمپاره ای آمد و او رفت. یکی دیگرشان آمد جلوی ماشین دوید. خمپاره ای آمد. او هم رفت. وقتی رسیدیم خط همه شان پشت ماشین کنار مهمات خوابیده بودند. 

با لبخند و چشمهای باز. 

شادی روح تمام شهدا صلوات 

♣منبع: قصه های کوتاه. 

 

 نظر دهید »

جیم زدن از بیمارستان

10 مهر 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی


#جیم_زدن_از_بیمارستان
وصف جوانمردی فرمانده گردان شهادت: یک روز سوار بر یک ماشین لَندور، داشتیم به طرف مهران می رفتیم. کنار جاده ، دیدم یک نفر لنگ لنگان در حال حرکت است. رفتم به طرفش دیدم جواد صَراف است! داشت به زحمت در کنار جاده راه می رفت. تا او را دیدم، گفتم: آقا جواد، کجا می روی؟
گفت: وقتی که مجروح شدم، مرا به بیمارستان ایلام بردند. دکترها گفتند : باید بستری شوی، ولی من دیدم که گردانم در خط است و این انصاف نیست من در بیمارستان استراحت کنم و نیروهای من در خط بجنگند و آنها را تنها بگذارم .
این بود که از بیمارستان جیم زدم و حالا هم که می بینی ، دارم می روم سمت خط.
راوی: آقای گودرزی همرزم شهید
:books:زندگی به سبک شهدا مهدی نقدی، ص 85

 2 نظر

فرصت تبلیغ

05 مهر 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی

فرصت تبلیغ

هیچ فرصتی را برای تبلیغ از دست نمی داد. به هر بهانه ای در هر جمعی که بود نکته ای را یاد آوری می کرد. یه بار در جمع بچه های دبیرستانی مشغول شوخی و خنده بودند شکلات هایی را از جیبش در آورد و تعارف کرد . همه برداشتند و مشغول خوردن شدند. گفت: ببینید بچه ها روی بستش چی نوشته؟ نوشته: 

آیدین. 

یعنی؟آآآآی….دین!

مواظب دینتون باشید. 

شادی روح شهید ضابط صلوات 

♣منبع: کتاب شیدایی ، ص82.

 نظر دهید »

گفته بود تا زنده هستم جایی نقل نکنید

03 مهر 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی


#شهید_حاج_حسین_خرازی
گفته بود تا زنده هستم جایی نقل نکنید
به من گفته بود تا زنده هست جایی نقل نکنم. حسین گفت: وقتی دستم قطع شد، درد نگرفت!یک حال خوشی به من دست داد؛ حالِ پرواز صدایی از ملکوت به من گفت: حسین آقا می آیی یا می مانی؟ با خودم گفتم می خواهم هنوز بجنگم، خمینی تنهاست، من سرباز اویم، هنوز جنگ تمام نشده. در همین حالات بودم که افتادم زمین . درد به تمام بدنم سرایت کرد و در بدنم پیچید.
راوی مادر شهید حاج حسین خرازی
زندگی به سبک شهدا، مهدی نقدی، ص67

 2 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 21
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟