تأملی در گلستان سعدی
تأملی در گلستان سعدی
دو برادر یک خدمت سلطان کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی. باری، این توانگر گفت درویش را که: چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟ گفت: تو چرا کار نکنی تا از مذلّت خدمت رهایی یابی؟ که خردمندان گفته اند: نان خود خوردن و نشستن بِه، که کمر شمشیر زرّین به خدمت بستن. به دست آهکِ تفته کردن خمیر بِه از دست بر سینه پیش امیر #بازنویسی_گلبرگهای_انتظار دو برادر بودند که یکی از آنها در خدمت پادشاه بود و دیگری از کار و تلاش خویش روزی به دست می آورد. روزی برادر ثروتمند به برادر فقیر خویش گفت: چرا در خدمت پادشاه نیستی تا از مشقت و سختی کار و تلاش رهایی یابی؟ گفت: تو چرا کار و تلاش نمی کنی تا از سرزنش و پستی در خدمت پادشاه بودن رها شوی ؟ همان طور که دانایان در این زمینه گفته اند: که نان زحمت و تلاش خویش خوردن بهتر است از اینکه کمر همت برای خدمت به پادشاه بسته باشی. با دست آهن را چون خمیر تفته و نرم کردن بهتر است از دست به سینه و آماده خدمت پیش پادشاه.
?گلستان سعدی، خوردی: به سعی باز و نان