ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

حکایت از گلستان سعدی

04 فروردین 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی
حکایت از گلستان سعدی

 

حکایت از گلستان سعدی

پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی مَلِک را دشنام دادن گرفت و سَقَط گفتن، که گفته اند: هر که از دست جان بشوید، هرچه در دل دارد بگوید. مَلِک پرسید چه می گوید؟ یکی از وزرای نیک محضر گفت: ای خداوند، همی گوید« وَ الکظمیینَ الغَیظَ وَ العَافِینَ عَنِ النَّاسِ»مَلِک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت. وزیر دیگر که ضدّ او بود گفت: ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفت. این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت. ملک روی از این سخن در هم آمد و گفت: آن دروغ وی پسندیده تر آمد مرا، زین راست که تو گفتی، که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خُبثی. و خردمندان گفته اند: دروغی مصلحت آمیز بِه که راستی فتنه انگیز. برطاق ایوان فریدون نوشته شده بود: جهان ای برادر نمانده به کس دل اندر جهان آفرین بند و بس مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت که بسیار کس چون تو پرورد و کشت چو آهنگ رفتن کند جان پاک چه بر تخت مردن چه بر روی خاک

بازنویسی به قلم خودم

پادشاهی دستور کشتن اسیری را صادر کرد. شخص بیچاره که دستور کشتنش صادر شده بود، در حالت پریشانی و نا امیدی شروع به ناسزا گفتن به پادشاه کرد. بد گفتن که : هر کسی که از جان خود نا امید باشد و امیدی به زنده ماندن نداشته باشد ، هر چیزی که در درون داشته باشد به زبان می آورد پادشاه پرسید که او چه می گوید: یکی از وزیران که شخص خوبی در نزد پادشاه بود گفت: ای پادشاه او می گوید: «وَ الکَظِمینَ الغَیظَ وَ العافینَ عَنِ النَّاسِ» پادشاه دلش به حال او سوخت و از کشتن شخص صرفنظر کرد. وزیر دیگری که بد خواه او بود گفت: همپایگانی چون ما نمی توانند در نزد پادشاه جز سخن راست چیزی بگویند این به پادشاه ناسزا گفت. پادشاه از این سخن ناراحت شد و گفت: من از سخن دروغ آن شخص بیشتر راضی هستم ، از این سخن راستی که تو گفتی، که سخن او بر اساس مصلحت بود اما این سخن تو بر اساس بدخواهی بود. همان طور که اهل خرد و دانش گفته اند: سخن دروغی که از روی مصلحت باشد بهتر از سخن راستی است که با عث ایجاد جنگ گردد.

بر طاق ایوان فریدون نوشته شده بود:

? ای برادر جهان برای کسی نمی ماند دل باید به خداوند آفریننده جهان بست بر مُلک و مقام های دنیای تکیه نکن چون اشخاص بسیاری بر روی آن رشد یافتند و به مقام رسیدند اما همه را از میان برد وقتی که زمان مرگ فرا رسد فرقی ندارد چه بر جاه و جلال و مقامی بالا باشی ، چه شخصی باشی از نظر مقام و مال در جایگاه پائین سَقَط گفتن: بدگفتن ابنای جنس: همقطاران، همپایگان خُبثی: آن را روی در مصلحت است و این را بر وحشت پا: دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز: نسخه لرد گرینوی: به که راستی جنگ انگیز در آن حالت: در حالت نومیدی: نسخه لرد گرینوی: نومیدی به زبانی که داشت همی گوید: می گوید وزیر دیگری ضد او بود گفت: وزیر دیگر گفت پادشاهان:پادشاه این: او، این مرد

?گلستان سعدی . ??☀️☀️??☀️☀️??☀️☀️

 نظر دهید »

ترکیب انسان از جسم و نفس

28 اسفند 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

تأملی در معراج السعاده

ترکیب انسان از جسم و نفس

هر شخصی از دو چیز آفریده شده است. یکی بدن ظاهریش که به آن تن می گویند و از گوشت، پوست، استخوان، رگ و غیر اینها تشکیل شده است که از جنس مخلوقات عالم مادی و از نوع عالم جسمانیات می باشد. اما اصل آن از عناصر چهارگانه ای چون«خاک، آب، باد و آتش» است . به طوری که هر شخصی می تواند با چشم ظاهری آن را ببیند. اما ترکیب دوم «نفس» است که به آن روح، جان، عقل و دل نیز می گویند که آن ذاتی است، از عالم غیر دنیایی و ظاهری به نام ملکوت و گوهری با ارزش از جنس فرشتگان و عقل های قدیسه و از نوع مجردات که ، خداوند بنابر حکمت و قدرت خویش بین آن و بدن ظاهری ارتباط برقرار نموده و او را ملزم به علاقه به بدن کرده و در تن زندانی شده است تا زمان و اجلی معین که در آن هنگام علاقه خود را از بدن قطع نماید و به عالم خود باز گردد. این نفس با چشم ظاهری دیده نمی شود بلکه با بصیرت باطنی پس زمانی که سخن از نفس، روح، جان، عقل، انسان و آدم شود منظور همین نفس می باشد؛ چرا که حقیقت انسان و آدم تنها همین است. بدن وسیله ای است برای نفس که بایدکارها و امورهایی را که مأمور شده انجام دهد. اکنون شناختن حقیقت بدن چیزی است آسان چون از جنس محسوسات و مادیات است و اما نفس چون از جنس مادیات نیست بلکه از جنس مجردات است پس در این عالم قابل شناخت نیست. ??

 نظر دهید »

مشارطه مراقبه، محاسبه

18 بهمن 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

مشارطه مراقبه، محاسبه
یکی از امور بسیار مهم برای شخص تلاشگر در راه خدا مشارطه است. مشارطه یعنی اینکه از ابتدای روز که از خواب بر می خیزد با خودش شرط کند که امروز بر خلاف رضایت و فرمان خداوند کاری انجام ندهد ؛ اگر چه در ابتدا ممکن است برایش کمی سخت باشد اما اگر تلاش کند متوجه می شود که آن قدر هم سخت نیست.
پس از مشارطه مراقبه است یعنی باید مراقب باشی در طول روز با آن شرطی که با خدای خود بسته ای وفا نمایی و پایبند باشی و اگر در فکرت افتاد که کاری بر خلاف رضایت خداوند انجام دهی متوجه باش که این از لشکریان شیطان است که وارد قلب تو شده است و مانع از این است که تو را از توجه به شرطت باز دارد پس او را لعنت کن و بگو صاحب نعمتم این همه امکانات در اختیار من قرار داده است و به من توجه کرده است شایسته نیست که من بخواهم بر خلاف رضایت او کاری انجام دهم و به شرطم وفا نکنم . در همین حالت باش تا شب به محاسبه خود بپرداز . محاسبه آن است که نفس خود را حساب بکشی که آیا امروز به شرطم وفا کرده ام یا اینکه نه آن را فراموش کرده ای یا خیانت کرده ای؟

منبع: بازنویسی از شرح چهل حدیث امام خمینی(ره)

 6 نظر

مردی با دم مسیحایی

13 بهمن 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

مردی با دم مسیحایی
روز ها می گذشت دیو راهزن جاده انقلاب در کمینگاه افکار مردم و چون خون در رگها جریان یافته و تنها سکاندار کشتی نادانان شده بود. جهالت و نادانی در پشت پرده خوبی و یکرنگی قد بر افراشته و آنها را در خواب غفلت و بی خبری فرو برده بود، ساعت زمان مدتها بود که از توقف ایستاده و انسانها سرزمین نا کجا آباد را به امید صلح و دوستی در آن به نظاره نشسته و روز ها و شب ها به امید آن سپری می شد، افرادی رخ بر تافته بودند که با کاخ خضرایی و کذایی خود بر روح و جانها مسلط شده بودند و آنها را با ندانم کاری های جهالت گونه خود به کرنش و تعظیم در مقابل بُت استعمار و سجده بر آنها میخ کوب نموده بودند روزها سپری می شد اما با تاریکی و وحشتی که هر لحظه بیشتر و شدید تر می شد، دلقک خیمه شب بازی با اسب سرکش سفیانی زمانه با طوغی از طلا و زیورها قلب ها را در دام افکار خود می کشید.
عدالت به فاصله سال ها چشم انتظاری به فراموشی سپرده شده بود، بیرق کفر، نفاق و ظلم آسمان دوستی و عدالت را به تسخیر خود کشیده بود کودکان شب ها سر بر بالین وحشت و اضطراب می گذاشتند، خوراکشان شکنجه های استعماری بود که بر آنها تحمیل می شد نداها در گلو ها به خاموشی گرایده و به امید فردایی همراه با آرامش قطار عمرشان بر روی ریل زندگی می گذشت، انتظار مسافری از سرزمین صلح و آرامش همه را مدهوش خود نموده بود روز ها می گذشت همچنان زمان، زمان نیرنگ، نفاق، ناملایمتی تا اینکه ساعت زمان به صدا در آمد مسافر سرزمین عدالت وارد شد بیرق کفر با صلاح عدالت و آزادی بر زیر پاهای صلح و دوستی به سجده در آمد مردی از سرزمین عدا لت جهان را با دم مسیحایی خود در آرامش و و صلح غوطه ور نمود و آنگاه ستاره ای به درخشش افتاد صبح انقلاب طلوع نمود امام روح با دم مسحایی اش وارد شد. …… ☘️☘️

#طلوع_نور #طلوع_انقلاب #صبح_انقلاب #خط_انقلاب #روایت_نور #روایت_نور #تمدن_نوین_اسلامی #گام_دوم_انقلاب #انقلاب_اسلامی #انقلاب57

1580616601_.jpg

 نظر دهید »

دلخوشی کوچک

05 بهمن 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

دلخوشی کوچک

دلخوشی کوچک یعنی اینکه بدانیم با وجود بیماری پدر، بیماری مادر، زمین خوردن خودم از ابتدای شروع سال جدید، فوت مادربزرگ دو سه روز قبل از روز سیزده ،  یک ماه بعد فوت دوست، دوباره یک ماه بعد فوت دوست، دوباره یک ماه بعد فوت مادر زن دایی، بعد یک ماه بعد فوت مادر بزرگ. یک دلخوشی کوچک دیگر کسب رتبه در مسابقه وبلاگ نویسی دفاع مقدس در کنار این مصیبت ها و دلخوشی های کوچک یک دلخوشی بزرگتری است ، به نام خدا که اگر این دلخوشی های کوچک گرفته شد، آن دلخوشی بزرگ همیشه ماندگار است ورهایمان نمی کند، کاش کمی بیشتر توجه خود را به این دلخوشی که هیچ گاه رهایمان نمی کند، بیمار نمی شود و .. بیشتر کنیم. 

 نظر دهید »

قصه دلتنگی فانوس اتاق مادربزرگ امید اعماق قلبم

04 بهمن 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی
قصه دلتنگی فانوس اتاق مادربزرگ امید اعماق قلبم

 قصه دلتنگی فانوس اتاق مادربزرگ امید اعماق قلبم

مادر بزرگ دلتنگتم
دلتنگ غروبهایی که
فانوس اتاقت امید را در اعماق قلبم وارد می نمود
دلتنگم، دلتنگ دستهای چروکیده ات
که تا اوج آسمان ها به پرواز می آمد تا
دعاهایت نردبان سعادت ما شوند
دلتنگتم دلتنگ صدایت
دلتنگ نَنِه گفتن های صادقانه ات
آن گاه که مرا غرق در محبتت می کرد
دلتنگتم دلتنگ روز های کنار هم بودن
دلتنگتم مادر بزرگ مهربانم
خیلی دلتنگ
خداحافظ مادر بزرگم

خداحافظ دلخوشی کوچک من

سفرت به خیر

روحت شاد بهترین مادربزرگ دنیا.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 40
  • 41
  • 42
  • ...
  • 43
  • ...
  • 44
  • 45
  • 46
  • ...
  • 47
  • ...
  • 48
  • 49
  • 50
  • ...
  • 55
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟