قصه دلتنگی فانوس اتاق مادربزرگ امید اعماق قلبم
قصه دلتنگی فانوس اتاق مادربزرگ امید اعماق قلبم
مادر بزرگ دلتنگتم
دلتنگ غروبهایی که
فانوس اتاقت امید را در اعماق قلبم وارد می نمود
دلتنگم، دلتنگ دستهای چروکیده ات
که تا اوج آسمان ها به پرواز می آمد تا
دعاهایت نردبان سعادت ما شوند
دلتنگتم دلتنگ صدایت
دلتنگ نَنِه گفتن های صادقانه ات
آن گاه که مرا غرق در محبتت می کرد
دلتنگتم دلتنگ روز های کنار هم بودن
دلتنگتم مادر بزرگ مهربانم
خیلی دلتنگ
خداحافظ مادر بزرگم
خداحافظ دلخوشی کوچک من
سفرت به خیر
روحت شاد بهترین مادربزرگ دنیا.