ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

چند خطی با سردار دلها

14 بهمن 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی

چند خطی با سردار دلها. شهید حاج قاسم سلیمانی
بسم الله الرحمن الرحیم.
« ن و القلمِ و ما یَسطُرون؛ سوگند به قلم و آنچه می نویسند» (قلم، آیه 1)
قلم از بیان جملات بر ظرف ناقص کاغذ عاجز است. چرا که آوردن شخصیتی چون شهید حاج قاسم سلیمانی بر روی چیزناقصی دور از ذهن است. اما باید نوشت که کاغذ به واسطه حضورت بر روی خویشاحترام یابد که، چند خطی از سردار دل¬ها در قلبش نگاشته شده است وتمام کاغذهای تاریخ بدانند و به آن مباهات و افتخار نمایند.
ای سردار ای بزرگ¬ترین قهرمان تاریخ کنونی بشر. ای بزرگترین قهرمان قلب¬های بیدار.
چگونه می¬توانم از تو بنویسم؟ عقل و فکر ناقصم گنجایش و توانایی ارائه شخصیت شما را ندارد.
اما آب دریا راگر نتوان کشید به قدر تشنگی باید چشید.
ای سردار آواره صحرای عشق و بلا! تو خود می¬دانستی که هدف از خلقتت در این دیار عدم و نیستی چه بود!؟ چه زیباآمدی و چه زیبا راهت را انتخاب نمودی که پابه¬پای آفتاب ولایت بسوزی و در بیابان، شهر و روستا بدوی. چون شیر یورش ببری و چون پولاد بر سر نادانان و گرگ صفتان زمانه فرود آیی. همان گرگ صفتانی که با قلب¬های بیمارخویش، انسانیت و آزادگی را در پشت پرده نیرنگ و چاپلوسی پنهان می¬نمایند.زنجیر ذلت را بر گردن آنها می¬اندازند تا، برخواسته¬های نامشروع نفسانی و غیر انسانی خویش دست یابند. تو آمدی تا بتازی به آنانی که میخ کوب شدن در مقابل چکمه استعمار زمانه را نوعی شرف و ارزش قلمداد می¬نمودند. تو آمدی که سردار دل¬های آزاده باشی نه هرکس دیگر و نه افسران تا دندان مصلح غرب و آمریکا که لحظه¬ای آرام نمی¬گیرند.
ای سردار همیشه بیدار!تو تا زمانی که بودی و چون شیر می¬غریدی، کسی جرأت نگاه حریصانه به حریم سرزمین تو را نداشت، اما اکنون که غرش شیر گونه¬ات خاموش شد، هر لحظه زبانهای حرصیانه خود را می¬لیسند. بزاق طمع و نفرت می-ریزند و شکمهای پر از خشمشان را صابون بی¬رحمی می¬زنند تا بار دیگر بر ما حمله کنند.اما زهی خیال باطل و فکر اشتباه. این را به خواب خواهند دید. سردار بزرگ! اگر چه تو رفته¬ای و همنوا با ملکوتیان و عرشیان در منزلی دیگر مأوا گزیده¬ای اما، روحت هنوز چون شیر نگهبان این سرزمین است و نقشه¬های آنان را نقش بر آب خواهد نمود.
سردار بزرگ تو متخلق به کدامین اخلاق بودی؟ چگونه بر قلب¬ها حکم می¬راندی؟ چگونه در قلب¬ها مسخر شدی؟ که هنوز قلب¬های مردم به یاد تو می¬تپد. چگونه زیستی!؟ که زیستن از وجود تو معنا گرفت. چه شمعی بودی!؟ که همه در غم هجرت می¬سوزند و اشک ماتم می¬ریزند.
ای سردار ای دریای بی کران اخلاص و گمنامی! ای که آمدی تا به ما درس غیرت و مردانگی بدهی. چهره نورانی و پر صلابتت را چگونه خاک در درون خویش مدفون کرد؟
ای سردار بزرگ! بین تو و آرامش این جهان چه راز و رابطه¬ای خفته بود که بعد از عروجت، جهان بیدار شد تا خشم و انتقام تو را از همه بگیرد. بعد از رفتن تو دیگر طبیعت اجازه حضورمان را نداد. همه عالم متحد شدند که انتقام تو را بگیرند. از اشخاصی که، دست در دست استعمار نقشه¬های شوم و پلید خویش را امضا می¬نمایند، بوسه بر جیبن خیانت می¬زنندو نیش زهرآلود خود را در همه جا بپراکنند تا روح و جسم انسانها را مسموم نمایند.
ای سرداربزرگ آزادگی و انسانیت! اگر چه تو رفتی و زمینیان را غمدارعروجت نمودی! اما عرشیان و ملکویتان از حضور چون تویی خوشحالند. سردارکاش! زمان به عقب برگردد و ما دوباره تو را در صف و در رکاب عاشقان سید علی خامنه¬ای(مدظله العالی) می¬دیدیم. کاش! برگردی دندان¬های خشم گرگ صفتان را از ریشه جدا نمایی و به زباله¬دان تاریخ بیندازی. کاش! دوباره برگردی تا ما شب¬زدگان را بیدار نمایی. کاش! دوباره برگردی تا آرامش مهمان خانه¬ها شود.
اما اکنون که سفر کرده ای! سفرت به خیر. آرام بخواب و بدان ما همچنان به راه تو ادامه خواهیم داد. راهی را که تو آغاز نمودی پایان ندارد. ما چون تو در رکاب سید علی خامنه¬ای(مدظله العالی) خواهیم بود. اما تو حواست به ما باشد. اگر چه می¬دانم همیشه حواست بوده و خواهد بود چراکه،رایحه حضورت روز به روز بیشتر استشمام می¬شود و خونت هنوز در رگ¬های این کشور جریان دارد.
و روزی خون تو و خونهای دیگر عزیران اقیانوسی خواهد شد تا هستی آنها را غرق نماید.
پس به امید روزیکه فردی با سلاح عدالت¬گستر خویش از پشت انوار متراکم امید و آرزو ظهور نماید و همراه با تو همه آنان را نیست و نابود کند.

 6 نظر

ستاره ای به درخشش افتاد

12 بهمن 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی


روزها میگذشت دیو راهزن جاده انقلاب در کمینگاه افکار مردم و چون خون در رگها جریان یافته و تنهاسکاندار کشتی نادانان شده بود . جهالت و نادانی در پشت پرده خوبی و یکرنگی قد بر افراشته و آنها را در خواب غفلت و بی خبری فرو برده ، ساعت زمان مدتها بود که از توقف ایستاده و انسانها سرزمین نا کجا آباد را به امید صلح و دوستی در آن به نظاره نشسته و روز ها و شب ها به امید آن سپری می شد ، افرادی رخ بر تافته بودند که با کاخ خضرایی و کذایی خود بر روح و جانها مسلط شده بودند و آنها را با ندانم کاری های جهالت گونه خود به کرنش و تعظیم در مقابل بُت استعمار و سجده بر آنها میخ کوب نموده بودند روزها سپری می شد اما با تاریکی و وحشتی که هر لحظه بیشتر و شدید تر می شد ، دلقک خیمه شب بازی با اسب سرکش سفیانی زمانه با طوغی از طلا و زیورها قلب ها را در دام افکار خود می کشید .
عدا لت به فاصله سال ها چشم انتظاری به فراموشی سپرده شده بود ، بیرق کفر ، نفاق و ظلم آسمان دوستی و عدالت را به تسخیر خود کشیده بود کودکان شب ها سر بر بالین وحشت و اضطراب می گذاشتند ، خوراکشان شکنجه های استعماری بود که بر آنها تحمیل می شد نداها در گلو ها به خاموشی گرایده و به امید فردایی همراه با آرامش قطار عمرشان بر روی ریل زندگی می گذشت ، انتظار مسافری از سرزمین صلح و آرامش همه را مدهوش خود نموده بود روز ها می گذشت همچنان زمان ، زمان نیرنگ ، نفاق ، نا ملایمتی تا اینکه ساعت زمان به صدا در آمد مسافر سرزمین عدالت وارد شد بیرق کفر با صلاح عدالت و آزادی بر زیر پاهای صلح و دوستی به سجده در آمد مردی از سرزمین عدا لت جهان را با دم مسیحایی خود در آرامش و صلح غوطه ور نمود و آنگاه ستاره ای به درخشش افتاد امام خمینی(ره) وارد شد.

 6 نظر

آمدن به سوی تو بهانه سخت

10 بهمن 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی

 

خدای من!
آمدن به سوی تو سخت است ؛ جسم نا توان من هر لحظه در جایی خسته می شود و بهانه های مختلف می گیرد نمی دانم به کدامین بهانه او پاسخ دهم .
یاریم نما تا بتوانم بدون توجه به بهانه هایش مسیر حرکتم به سمت خودت را هموار نمایم و محکم و مقاوم تر به مسیرم ادامه دهم.
یاریم نما که بی یاری تو ….

 2 نظر

جمعه وصال

10 بهمن 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی

 

یا ابن الحسن(عج)
گفته اند جمعه روز وصال تو است اما جمعه ها گذشت و خبری از تو نشد. چشمهایم چون چشمان یعقوب جاده های انتظار را در نوردید و به سپیدی گرایید .
یاریم نما تا منتظر واقعیت باشم و خستگی انتظار مرا از پا در نیاورد و مشتاق تر از قبل لحظه های انتظار را به شماره بنشینم.

 2 نظر

دریغ از بندگی

09 بهمن 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی

خدای من!
هر روز تو بی دریغ و بدون هیچ چشم داشتی محبت و رحمت های خود را بر سرم فرو می باری بدون آنکه من لحظه ای به آن توجه داشته باشم. اما تو در قبال آن فقط یک چیز خواستی آن هم بندگی تو بود و این هم نه برای تو بلکه برای خودم است که به کمال و پاداش ابدی برسم.
کاش بتوانم آن را درک نمایم و تنها بندگی تو نمایم.

 2 نظر

غربتی که...

09 بهمن 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی

مولای من!
هر روز در غربت خود مانده ام غربتی که با فاصله ام از شما بیشتر می شود . کاش بتوانم این فاصله را کم کنم.
پس یاریم نما تا با نزدیک شدن به شما از غربتم به شما بکاهم.

 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 28
  • 29
  • 30
  • ...
  • 31
  • ...
  • 32
  • 33
  • 34
  • ...
  • 35
  • ...
  • 36
  • 37
  • 38
  • ...
  • 55
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟