جویبار رحمت الهی
جویبار محبت الهی
:sunflower:زندگی در جریان است.
جویبار محبت الهی نیز جاری است.
:herb:لبخندزنان برخیز و مسیر زندگیات را در مسیر جویبار الهی قرار ده.
#صبح_طلوع
#به_قلم_آلاله
#عکس_نوشته_رمیصا
جویبار محبت الهی
:sunflower:زندگی در جریان است.
جویبار محبت الهی نیز جاری است.
:herb:لبخندزنان برخیز و مسیر زندگیات را در مسیر جویبار الهی قرار ده.
#صبح_طلوع
#به_قلم_آلاله
#عکس_نوشته_رمیصا
:sunflower:سلام
:notes: همنوا با پرندگان
برخیز و در گوش جهان بخوان، ندای امید را.
? ببین که پرنده خوشبختی بر روی شانههایت نشسته است.
برخیز و همنوا با او به تسبیح و تقدیس خدا بپرداز .
:white_check_mark:بدان که تو را بر دیگران برتری داد و به تو توانایی داد تا رشد نمایی و اوج گیری.
#صبح_طلوع
#به_قلم_آلاله
#عکس_نوشته_رمیصا
✍آن مرد خواهد آمد
:hibiscus:هر روز پدر نسترن سرکار میرفت و مادرش مشغول نظافت منزل میشد. روزهای خوب کودکی او در کنار عروسکش سپری شد.
:cherry_blossom:هر روز نسترن با عروسک و دوستانش در کوچه بازی میکرد. یکی از روزها که نسترن با دوستان کوچکش در نزدیکی خانهشان مشغول بازی با عروسکش بود، پرندههای سیاه غول پیکر در آسمان پیدا شدند و شروع به بمباران کردند.
☘نسترن جیغکشان عروسکش را برداشت و دوید. مادرش با شنیدن صدای مهیب انفجار فریاد زد:«یا صاحب الزمان به فریاد برس.»
او بدون کفش به سمت در حیاط دوید و فریاد زد:«نسترن، دخترم کجایی؟»
:hibiscus:نسترن، در آغوش مادرش پرید. مادر، نسترن را به آغوش کشید و به زیرزمین برد.
:cherry_blossom:نسترن از تاریکی زیرزمین به خود لرزید، جیغ کشید و گفت:«همه جا تاریکه. من میترسم.»
☘مادر، نسترن را به خود فشرد و گفت:«آروم باش! نترس عزیزم من کنارتم.»
:hibiscus:نسترن با گریه گفت:«میترسم، تاریکه.»
:cherry_blossom:مادر زیر لب اسرائیل و همه ظالمان را لعن کرد. به نسترن گفت:«با من تکرار کن تا آروم بشی، الغوث الغوث یا صاحب الزمان»
#داستان
#مهدوی
گاهی اوقات دیدید که از همه خسته اید، حوصله کسی را ندارید، فکر می کنید تنهایید، جایی نیست که برای لحظه ای آن به آن جا بروید و آرام بگیرید ؟
دوست دارید یک آرامشی سرتاسر وجودتان را بگیرد؟
دوست دارید بنشیند سفره دلتان را برایش باز کنید و بغض و ناراحت هایتان را خالی کنید؟
می دانید در آن زمان به کجا بروید و چه کار کنید؟
در این هنگام به پناهگاه امن الهی (خدا) پناه ببرید که بهترین پناه برا ی من و شماست.
آنگاه که خداوند اراده کرد انسان را بیافریند، ساختمان وجودی او را دارای دو بُعد جسم و روح قرار داد. او را ساکن زمین گردانید. در پوششهایی چه از خشت و سنگها و چه از پارچه هایی که به عنوان سیاه چادر در صحراها استفاده می شود. خود را درون آنها قرار دادند تا، از سردی وگرمی هوا در امان بمانند. شی های با ارزش را قرار دادند تا از دستبرد دزدان و جلادان در امان بمانند. مقابل آن دربی نهادند، تا کسی به حریم خصوصی آنها وارد نشود. برای خود قانون و مقرراتی وضع نمودند. این حجاب و مانعی بود از ورود اشخاص تا جسم و اموال آنها محفوظ بماند.
در این میان بُعد دیگری از انسان قرار دارد. بُعد روحی او که ارزش های اخلاقی، فطرت، ملکات و فضایل انسانی و ..است، با قوانینی که خداوند برای آن وضع کرد تا، روحش را به کمال و پرواز برساند. برای آن حجاب، عفت و چادر قرار داد تا، از ستیز هوای نفس، جلادان نفس و انسانیت به حریم روح او در امان بماند.
آن پوشش، ساختمان وجودی اش را از آزار، اذیت و بیماریهای جسمی و روحی حفظ می نماید. تا ارزش های اخلاقی و روحی در پشت پرده حجاب و عفاف محفوظ بماند و به وسیله خیمه شب بازان نفس و چشمان درنده دریده نشود.
پس تا می توانی آن را رها نکن. آنگاه که رهایش کردی، تمام ارزش، هستی و تمام مایملک وجودی به غارت خواهد رفت.
مولا جان! یا امام رضا(ع)
تو همان مأمن صفا و درخششی که در ابتدای ورودمان گلدسته های طلایی ات به استقبالمان می آیند. صدای نقاره خانه ات ورودمان را گزارش می دهد؛ کبوترانی که در اطراف کعبه عشق به طواف می پردازند، جان خود را از غبار غفلت شستشو می دهند، تا ما را به سوی تو رهسپار نمایند.
در آنجا می توانیم عطر بالهای ملایک را استشمام نماییم. دست و روی خود را می شوییم تا غبار راه را زدوه و وضوی عشق می گیریم و سجده بر آستان دوست می نهییم. با ورودمان به حرم نورانیت، آن مکان تاریکی های درونی مان را روشن می نماید و خوردن آب سقا خانه عطش جسمی و روحیمان را خاموش می نماید که مزه آن را برای همیشه در کام جانمان ماندگار می نماید.
چه مهمانی باشکوهی! در آن مهمانی میزبان رسم مهمانی را به خوبی ادا می نماید و ما را که چون آهوان گریزپایی به او پناهنده شده ایم می پذیرد تا به ما امان دهد و مسیرحرکتمان را با آگاهی طی نماییم و در دام صیادان جسم و روح نیفتیم و ترس از مسیر حرکت، ما را میخ کوب ننماید.