برای آرامش
داستانک برای آرامش
خود نمایی حوض وسط حیاط با ماهیانی که در آن به بازی مشغول بودند عظمت و زیبایی خدا و زندگی را به نمایش می گذاشت. گلدانهای اطراف حوض، فضا را دل انگیز کرده بودند. آب پاشی صبح مادر و بوی عطر آگین گلها آرامش و معنویت خانه را دوچندان کرده بود.
زهرا مشغول کارهای عقب افتاده اش بود. رضا در حال خارج شدن از خانه بود . مادر رضا را صدا می زند:
-رضا نان بخر
-چشم مادر. حتما هنگام برگشتن می خرم.
- زهرا بیا کمی به من کمک کن. زانوهایم درد دارند خسته شده ام .
- چشم مادر الان می آیم. بله مادر با من کاری داشتید؟
- می خواهم ناهار درست کنم.
زهرا و مادرش مشغول درست کردن ناهار می شوند.
-زهرا چه کاری می خواستید انجام دهید که عقب افتاده بود؟
-در حال نوشتن مقاله ام بودم.
-موضوعش چیست؟
- نوع پوشش و رفتار خانم ها و اقایان در دین اسلام
- جالب شد، بیشتر برایم توضیح می دهید؟
-بله مادر
- در دین اسلام پوشش ، حجاب و رفتار خانم با آقا متفاوت است. پوشش خانم باید به گونه ای باشد که نازک، زننده و تحریک کننده نباشد، رفتارش باید به گونه ای نباشد که بیمار دلان به آنها توجه کنند، در محیط بیرون رنگ هایی نپوشند که جلب توجه کند.
- چرا در اسلام این توصیه ها شده است؟
-برای آرامش، امنیت خانواده و جوانان ، مستحکم تر شدن روابط اعضای خانواده با یکدیگر
در حال صحبت کردن بودند که رضا با اخم وارد شد.
- در مورد چه موضوعی صحبت می کنید ؟
-در مورد نوع پوشش و رفتار خانم ها و آقایان در دین اسلام که یکی از موضوعات مقاله ام است.
- رضا با اخم شروع به بحث کرد این چیزهایی که در موردش صحبت می کنید کسی به این چیزها توجه نمی کند. هر شخصی بر اساس دستور و روش خویش حرکت می کند و آن را درست ترین دستور می داند و برای دستوراتش توجیهاتی دارد.
- زهرا با ناراحتی گفت: چه اتفاقی افتاده است؟ چرا با من بحث می کنید؟اینها دستور دین اسلام و قرآن است.
-رفتم نانوایی نان بخرم.خانمی که چند کوچه بالاتر همسایه مان است آنجا بود با لباس هایی روشن و تحریک کننده و خیلی معمولی و راحت با نانوا صحبت می کرد که به محض اینکه متوجه شد من آنجا هستم سریع از نانوا خواست نانش را بدهد . مردم آن چنان محو تماشای او شده بودند انگار که نه انگار .
- وقتی برخی از افراد این گونه اند، مردم تمام اینها را به اسم دین می بینند.
- من وظیفه ام را انجام می دهم حال کسی مراعات نمی کند من مسئول نیستم.
-دیگر در این مورد چیزی نشنوم.
زهرا چیزی نمی گوید. توضیح دادن فایده ای نداشت هر چقدر توضیح می داد جواب برعکس می گرفت.
ابروانش را گره کرد وبا قلبی آزارده فضای آرام ، باصفا و ارتباط صمیمی چند لحظه قبلشان را می دید که به خاطر رفتارهای برخی اشخاص محیط آرام خانه به هم ریخته بود و به فضای نا آرام مبدل شده بود.
زهرا فکر می کرد، چگونه برخی از افراد را به اهمیت حجاب و آرامش واقف سازد.