آخ کمرم شکست
12 آبان 1398 توسط یا کاشف الکروب
اکبر پسر فوق العاده شوخی بود، قبل از عملیات ازش پرسیدم : در این لحظات آخر راستش را بگو چه آرزویی داری و از خدا چه می خواهی؟
گفت: با اخلاص بگویم؟! گفتم: با اخلاص بگو.
گفت: از خدا دوازده فرزند پسر می خواهم تا از آنها یک دسته عملیاتی درست کنم، خودم هم فرمانده دسته شان باشم، شب عملیات آنها را ببرم در میدان مین ها، رها کنم! بعد که همه، یکی پس از دیگری شهید شدند، بیایم پشت سیمهای خاردار خط، دستم را بگیرم کمرم و بگویم: آخ کمرم شکست!
پی نوشت: عزیزانی که رزمکنده بودند و می داننتد شب عملیات یعنی چه خیلی بهتر می تونند درک کنند، چنین روحیه ی بالایی قبل از عملیاتی که در آن فجیع ترین و دلخراش ترین اتفاقات می افتد، به چه معناست…..
خدایا کمک کن شرمنده شهدا نشیم…..
شادی روح شهدا«اکبر جمهوری» صلوات
منبع: فرهنگ جبهه، ج3(شوخ طبعی ها)، ص67.