میوه مخصوص
15 دی 1399 توسط یا کاشف الکروب
باران می بارید. سماور غل غل می کرد . نرگس سرمای سختی خورده بود. کنار شومینه در زیر پتو دراز کشیده بود. هر چند دقیقه یک بار داد و فریاد گلو و شش هایش بلند می شد. تبش بالا رفته بود. لحظه به لحظه حالش بدتر می شد. مادر نگران حالش بود. هر چند دقیقه با طشت… بیشتر »