سفر به سرزمین خنده ها و شکلات ها
03 دی 1398 توسط یا کاشف الکروب
#سفر_به_سرزمین_خنده_ها_و_شکلات_ها #به_قلم_خودم یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود. در وسط جنگلی بزرگ در کلبه ای کوچک خانم کوچولویی با خانواده اش تنها زندگی می کردند. او هیچ دوستی نداشت و تنها دوست صمیمی اش خورشید بود. خورشید هر روز صبح از پشت پنجر… بیشتر »