مشک خونی
23 شهریور 1400 توسط یا کاشف الکروب
صبح زمستان بود؛ برف تا یک متر باریده بود. از خانه های کاهگلی روستا دود بخاری ها خارج می شد. بچه ها می خواستند به مدرسه بروند؛ کبری خانم از آب ذخیره شده روزهای قبل، برای شوهرش مشهدی علی و بچه ها صبحانه را آماده کرد. بعد از خوردن صبحانه بچه ها راهی مدرسه… بیشتر »