حلالیت
با سلام و احترام.
خدمت همگی بزرگواران.
اگر گذری بر این کوچه خاکی کردید بنده را حلال کنید؛ دیگر نیستم.
می دانم در این مدت مطالبم به درد نخورد یا فایده ای نداشت؛ اما در حد بضاعتم بود.
با تشکر.
التماس دعا
موفق و سلامت باشید.
یاحق.
با سلام و احترام.
خدمت همگی بزرگواران.
اگر گذری بر این کوچه خاکی کردید بنده را حلال کنید؛ دیگر نیستم.
می دانم در این مدت مطالبم به درد نخورد یا فایده ای نداشت؛ اما در حد بضاعتم بود.
با تشکر.
التماس دعا
موفق و سلامت باشید.
یاحق.
پیامبر اکرم (ص) :
قالَ اللّهُ عز و جل : مَن آذى لي وَلِيّا فَقَدِ استَحَقَّ مُحارَبَتي .
خداوند عز و جل فرمود : «هر كس ولى اى از اولياى مرا بيازارد ، سزاوار [عُقوبت ]جنگ با من شده است» .
. مسند أبي يعلى : ج ۶ ص ۳۱۴ ح ۷۰۵۱
مناسبتهای امروز :
روز جهانی پست[ میلادی ]
سال دوم حوزه بودم. بنابر این گذاشته شد که به اتفاق اساتید محترم و دوستان بزرگوار به زیارت مشهد مقدس مشرف شویم، اما بنده احساس می کردم، توانایی و شرایط رفتن برایم مهیا نیست، در یکی از روزها که دختر عمویم برای خدا حافظی به منزلمان آمده بود ، تا چشمش به من افتاد، شروع به گریه کرد و با گریه های او شوق رفتن هم در من زنده شد و من هم آماده این سفر معنوی شدم. روز رفتن فرا رسید. از شهرها و روستای مختلف گذشتیم تا این که به صحرای طبس رسیدیم؛ در این هنگام شب شد؛ جاده خلوت بود، فقط یک ماشینی از دور در حال حرکت بود؛ در بین راه اتوبوس خراب شد، اماخواست و مهر ورزی امام رضا(ع) سبب شد، آن ماشینی که از کمی دورتر می آمد ، به کمک راننده اتوبوس بیاید و آن را درست کند؛ تا بتوانیم به مسیر حرکتمان ادامه دهیم و شب در بین راه و بیابان نمانیم.
#همه_خادم_الرضاییم
#متن_انگیزیشی
بیایید همه خادم رضا شویم و به عشق امام رضا(ع) گره ای از مشکلی بگشاییم، تا روزی گره از کارمان برداشته شود.
#همه_خادم_الرضاییم
امام رضا علیه السلام :
بِصُنعِ اللَّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ و بِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ و بِالفِطرَةِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ .
از طريق ساختههاى خدا، به وجود او راه برده مىشود و به واسطه خِردها، شناخت او حاصل مىگردد و از رهگذر فطرت، حجّت [و برهان بر وجود ] او ثابت مىشود.
التوحيد : ص ۳۵ ح ۲
مناسبتهای امروز :
شهادت امام رضا علیه السلام[ قمری ]
صدای مؤذن از گلدسته های مسجد گوش را نوازش می داد.
مشهدی علی آستین هایش را بالازد و به سمت حوض رفت. دست در حوض آب برد، مشتی بر صورتش ریخت، دوباره دستش را در حوض فرو برد و خواست مشتی دیگر بر صورتش بریزد که کسی با عجله و تند تند به درحیاط می کویید. مشهدی علی وضو را نیمه کاره رها کرد و به سمت در حیاط رفت. ملیحه خانم همسایه شان را پشت در با ناراحتی و اخم و چشمانی اشک آلود دید. مشهدی علی پرسشگرانه به سمت او نگاه کرد و گفت:
-سلام ملیحه خانم! خیر است چه شده؟ چرا گریه می کنید؟
ملیحه خانم! هنگامی که مشهدی علی را دید، صدای هِق هِق گریه اش بلند شد.
گریه نکن! به داخل حیاط بیا
ملیحه خانم در حالی که با گوشه ی چادرش اشک هایش را پاک می کرد، قدم در داخل حیاط گذاشت.
مشهدی علی او را به سمت سالن تعارف کرد و گفت:
- دخترم شما به سمت سالن به نزد حاج خانم برو من نمازم را بخوانم خدمتتان می رسم.
ملیحه خانم به سمت سالن رفت. مریم خانم زن مشهدی علی که در آشپزخانه در حال تدارک شام بود؛ با صدای کوبیده شدن به در سالن از آشپزخانه بیرون آمد، با دیدن چهره ی ناراحت و پریشان و اشک آلود ملیحه خانم متعجب شد و به سمتش رفت، دستانش را فشرد و گفت:
-چی شده؟ چرا گریه می کنی؟ چه اتفاقی افتاده؟
ملیحه خانم در حالی که اشکهایش را با گوشهی چادرش پاک می کرد گفت:
-چه بگویم از کدام درد بنالم؟
امروز رفتم جواب آزمایش پیمان را گرفتم، دکترش گفت: یکی از کلیههایش از کار افتاده و آن دیگری هم چند درصد بیشتر کار نمی کند! الان مانده ام در این شهر غریب چه کار کنم؟ نه شوهری ، نه کسی که به ما کمک کند. چند روز قبل به برادرم و اقوام گفتم آن ها هم حال و روز خوبی نداشتند، درگیر مشکلات بودند و در آن حد نتوانستند کمکم کنند؛ به بانک رفتم، حسابم خالی بود! چند تکه از وسایل خانه را فروختم؛ ولی باز پول کم آوردم؛ از همه جا بریدم! خسته شدم، اگر پدرش خدا بیامرز زنده بود، ما این قدر به سختی نمی افتادیم!
مریم خانم در حالی که ملیحه خانم را دلداری می داد گفت:
-ملیحه خانم نگران نباش! خدا بزرگ است. توکل بر خدا داشته باش، ما در کنارت هستیم کمکت می کنیم و راه چاره ای پیدا می کنیم.
ملیحه خانم گفت:
- خدا شما را از بزرگی کم نکند، شما همیشه مثل خانواده ام بودید؛ در خانهتان همیشه به رویم باز بوده است، مشهدی علی هم که حق پدری را برای من تمام کرده است. الهی عاقبت به خیر باشید.
در همین هنگام که ملیحه خانم با مریم خانم صحبت می کردند؛ مشهدی علی نیز یا الله گویان وارد اتاق شد. در گوشه ی سمت چپ بالای اتاق نشست و ماجرا را از ملیحه خانم جویا شد، ملیحه خانم ماجرا به طور مفصل توضیح داد.
مشهدی علی در حالی که سرش را پایین انداخته بود و در فکر فرور رفته بود. گفت:
ان شاء الله فردا صبح ساعت هشت به در خانه ما بیا تا با همدیگر به بانک سرکوچه برویم؛ مقداری پس انداز در حسابم برای مکه کنار گذاشته بودم؛ همان را بر می دارم و به یکی از آشنایان هم می گویم تا وام به تو بدهد. بعد از آن جا پیمان را به بیمارستان می بریم و بستری می کنیم. نگران نباش همه چیز درست می شود، خدا بزرگ است.
ملیحه خانم در حالی که برق خوشحالی در چشمانش می درخشید، گفت:
- الهی مشهدی علی خیر ببینید که در حق من همیشه پدری کردید.
«. أَرْخِصْ نَفْسَکَ وَ اجْعَلْ مَجْلِسَکَ فِی الدِّهْلیزِ وَ اقْضِ حَوائِجَ النّاسِ.؛ خودت را [برای خدمت]در اختیار مردم بگذار، و محلّ نشستن خویش را درِ ورودی خانه قرار بده، و حوائج مردم را برآور.»
کلمة الامام المهدی علیه السلام، ص ۵۶۵
امام علی علیه السلام :
كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَخزُنُ لِسانَهُ إلاَّ عَمَّا يَعنيهِ، ويُؤلِفُهُم ولا يُنَفِّرُهُم، ويُكرِمُ كَريمَ كُلِّ قَومٍ ويُوَلِّيهِ عَلَيهِم
«پيامبر خدا ، زبان خود را [از سخن گفتن،] جز در موارد نياز، حفظ مىكرد. در ميان مردم، تحبيبِ قلوب مىكرد و آنان را از خود نمىرانْد. كريم [و بزرگِ] هر قومى را گرامى مىداشت و رئيس آنان قرار مىداد .
عيون أخبار الرضا : ج ۱ ص ۳۱۶ ح ۱
مناسبتهای امروز :
روز نیروی انتظامی[ شمسی ]
روز جهانی معلم[ میلادی ]
رحلت رسول اکرم (ص)[ قمری ]
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام[ قمری ]
تـقـویـم حـدیـثـی