تازیانه ی باران بی امان می ریخت روی سر و رویمان ….
لباسهای خیس به تنمون سنگینی می کرد…..
ستون گردان پایین ارتفاع زیر پای عراقی هابود….
همهمه ی بسیجی ها میان رعد و برق و شُرشُر باران گم شده بود…
حالا گونی هایی رو که عراقی ها پله وار زیرکوه چیده بودن
از گل و لای لیز شده بود و اسباب درد سر…
بچه ها از کت و کول هم بالا می رفتند
که از شر باران خلاصی یابند و خودشان را به داخل غار بزرگ زیر قله برسانند.
انگار یه گونی، جنسش با بقیه فرق داشت. لیز و سُر نبود..
بسیجی ها پا روش که می گذاشتند، می پریدند اون ور آب و بعد داخل غار.
اما گونی هرزگاهی تکان می خورد!!
شاید اون شب هیچ بسیجی ای نفهمید که علی آقا فرمانده شون پله شده بود برای بقیه …
حدود یکی دو نفر هم که متوجه شدیم، دم غار، اشکهایمان با باران قاطی شده بود.
شهید علی چیت سازیان فرمانده اطلاعات عملیات لشکر 32 انصار الحسین .
منبع: سایت افسران . زندگی به سبک شهدا، مهدی نقدی، ص95و96
شادی روح شهدا صلوات