ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

وقت نماز را شرط کرده بود

03 دی 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

وقت نماز را شرط کرده بود

از همان روزهای اول آشنایی با سردار شهید عباس حاجی زاده او را مقید به نماز اول وقت دیدم . در سپاه قم ، مأموریت های محوله را به بهترین شکل ممکن انجام می داد . او در بدو ورود به سپاه شرط کرده بود که هنگام نماز کارها را رها خواهم کرد و به نماز خواهم ایستاد.

عباس نماز اول وقت را بر هر فعالیت و مأموریتی ترجیح می داد، در جبهه بسیار دیده بودم که بچه ها مشغول کاری شده اند، مثلا چادری را نصب می کنند، اما او وقت نماز حاضر می شد و از آنان می خواست آن را نیمه تمام بگذارند و در نماز جماعت شرکت کنند.

راوی: سید محمد علی شاه محمد قاسمی.

شادی روحشان صلوات

کنبع: چلچراغ، ص156.

 نظر دهید »

سفر به سرزمین خنده ها و شکلات ها

03 دی 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

سفر به سرزمین خنده ها و شکلات ها
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود. در وسط جنگلی بزرگ در کلبه ای کوچک خانم کوچولویی با خانواده اش تنها زندگی می کردند. او هیچ دوستی نداشت و تنها دوست صمیمی اش خورشید بود. خورشید هر روز صبح از پشت پنجره اتاقش در می زد، وارد می شد و با پر تو گرم و طلایی اش او را از خواب بیدار می کرد و تا شب در کنار هم بازی و شادی می کردند.
یک روز صبح مثل همیشه خورشید وارد اتاقش شد دوست کوچولوش را خوشحال ندید گفت: چرا امروز ناراحتی؟ خانم کوچولو گفت: من آرزو دارم به سرزمینی بروم که همه جا شکلاتی، خوراکی های خوشمزه، لباسهای زیبا، تفریح و بچه هایی شاد باشد. روزها و شب ها می گذشت و خانم کوچولو در آرزوی رفتن به آن سرزمین بود.
تا این که یک روز صبح مثل همیشه خورشید از پشت پنجره اتاقش شروع به در زدن کرد او را از خواب بیدار و با پرتو نورانی اش اتاق را روشن کرد و به او گفت: مگر منتظر رفتن به سرزمین شادی و شکلاتی نبودی؟ پس معطل نکن.
خانم کوچولو در حالی که چشمانش از خوشحالی برق می زد و لُپ هایش گل انداخته بود، با تعجب پرسید مگر چنین جایی است؟ و بدون معطلی آماده شد، لباس صورتی و کفش های روز عیدش را پوشید و سوار بر پرتو طلایی خورشید شد سال ها طول کشید تا به آنجا رسیدند. خانم کوچولو از تعجب دهانش باز ماند! وای خدای من این جا کجاست؟ چه جای زیبایی! چقدر دوست! چقدر خوراکی! چه لباسهای زیبایی! چقدر اسباب بازی! خورشید گفت این همان سرزمینی است که دوست داشتی.
در آنجا بچه ها با لباسهای زیبا، در دستانشان شکلات های رنگارنگ و خوشمزه بر روی ُسرسُره و چرخ و فلک های شکلاتی بازی می کردند و می خندیدند، اسباب بازی ها با خنده به خانم کوچولو سلام می کردند، همین طور که می رفت دوستان خندان زیادی پیدا کرد.
دوستانش به او گفتند: هر بچه ای که تازه وارد این سرزمین می شود، باید ملکه خانم از او دیدن کند، به او هدیه بدهد بعد بازی و تفریح کند. در حال صحبت و بازی بودند تا اینکه به قصر شکلاتی که تمام چیز های آن از شکلات ساخته شده بود رسیدند. به داخل قصر رفتند در آنجا ملکه خانم را دیدند که با لباسهای بلند طلایی رنگ با تاجی از شکلات و لُپ های گل انداخته و چشمانی مهربان بر روی تختی شکلاتی نشسته بود. یک تخت مخصوصی از شکلات نیز کنارش بود. خانم کوچولو وارد شد: تعجب کرد وای چه قصر زیبایی! چه ملکه زیبا و خوشحالی! چه لباسهای زیبایی! چقدر شکلات! ملکه صدایش را شنید، گفت: این صدای چه کسی بود؟ خانم کوچولو گفت: من تازه به این سرزمین آمده ام دوستانم مرا به اینجا آورده اند. نمی دانستم این قصر زیبا برای شما است ببخشید. ملکه با مهربانی و خوشحالی گفت: اشکال ندارد بیا کنار من روی این تخت بنشین.
داخل قصر بچه های بسیار خندان با لباسهایی رنگ رنگی بودند، که با دستور ملکه خانم برای خانم کوچولو، لباس، شکلات های خوشمزه و اسباب بازی های شکلاتی هدیه دادند، باورش نمی شد این همه هدیه را به او داده است. آن چنان خوشحال شد که فریاد زد. وای خدای من این ها چه زیباست! خدایا ممنونم!
ملکه خانم گفت: الان هدیه ات را گرفتی برو هر کجای این سرزمین دوست داری بازی کن. او با دوستانش از قصر بیرون آمدند با سُرسُره ها و چرخ و فلکهای شکلاتی بازی کردند، خوراکیهای خوشمزه خوردند. تا اینکه با ابری به نام ابر شکلاتی آشنا شد. ابر به او گفت: بیا برویم در این سرزمین گردش کنیم او که منتظر بود با خوشحالی روی ابر پرید.
ابر او را به دیدن پرندگان برد. وای چه پرندگان زیبایی! اینها به جای آواز می خندند؟ وایی چه حیواناتی! چقدر زیبا هستند! چه گل ها و درختان شکلاتی و خندان زیبایی! اینجا چقدر همه چیز زیبا و خندان است! او را بر روی یکی از درختان گذاشت، آن قدر بالا بود که حس کرد به آسمان رسیده است. با قهقه افتاد و بی هوش شد و با نسیم خنده به هوش آمد. ابر گفت: این همه شکلاتها و خنده ها از سر چشمه خنده و شکلات ها است می آیی آنجا برویم؟ خانم کوچولو با خوشحالی گفت: زودتر برویم. وای چه چشمه ای! چقدر خنده! چقدر شکلات! من هم می خواهم از اینها بخورم. آن قدر خورد که پوستش، لباسش، تمام بدنش شکلاتی شد و آن قدر بازی و شادی کرد که متوجه گذشت زمان نشد. یکی دو ساعت مانده بود که خورشید به خانه اش برگردد، ابر گفت: بیا برگردیم قصر ملکه خانم منتظر است.
هنگامی که برگشتند، ملکه خانم با قیافه خوشحال خانم کوچولو خوشحال تر شد و گفت: اینجا به تو خوش گذشت؟ به آرزویت رسیدی؟ از خوشحالی آن چنان ذوق داشت که، نمی دانست چگونه تشکر کند گفت: کاش من اینجا می ماندم ملکه خانم به او گفت: تو خانواده ات اینجا نیستند منتظرت هستند، خورشید هم باید به خانه اش برگردد، اما من به تو قُول می دهم که دوستان خوبی برای هم باشیم و هر زمانی که دوست داشتی و دلت تنگ شد دوباره خورشید تو را به اینجا بیاورد. خانم کوچولو به امید اینکه روزی دوباره به این سرزمین برگردد قبول کرد و سوار بر پرتو طلایی خورشید شد و خندان برگشت.
خانم کوچولو آن روز را فراموش نکرد و خورشید هم از اینکه دوست کوچولوش به آرزویش رسیده بود، خوشحال شد و قُول داد که دوباره او را به این سرزمین بیاورد.

1577162779_.jpg

 2 نظر

پرهیزات غذایی عمومی

02 دی 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

پرهیزات غذایی عمومی

دسته ای از غذاها و خوراکیها به کلی مضر هستند و عقل سالم حکم می کند از خوردن آنها به کلی صرف نظر کنیم. نظیر : نان گندم در (اکثر موارد) - روغن نباتی- روغنهای مایع- کره های گیاهی نظیر مارگارین- نوشابه های رنگی - گوشت گاو و گوساله- سیگار و مواد ایونی- سس و مایونز و سسهای کارخانه ای- انواع ماکارونی- سوسیس و کالباس- پفک و چیپس- پیتزا و همبرگر.

دسته دوم غذا ها و خوراکیهای مضر هستند و لیکن حتی المقدور کمتر استفاده شوند:

قند و شکر سفید- شیرینی های قنادی- آدامس و شکلات- کاکائو- بیسکویت- آب نبات- نان های فانتزی- گوشت مرغ ماشینی- فرآورده های کارخانه ای مثل آبلیمو…..چای پر رنگ و زیاد و مکرر- برنج.

منبع: مجموعه عظیم دانستی در زمینه های مختلف از سلامتی و تندرستی. قاسمی گیلانی، ص47-48.

 2 نظر

نسخه آیت الله بهجت(قدس سره) برای دفع بلا

02 دی 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

نسخه آیت الله بهجت(قدس سره) برای دفع بلا

 

از محضر ایشان برای دفع بلا دعایی خواستند، فرمودند:

برای دفع بلا و شر این دعا نیز نافع است: اَللهم صَلّ علی محمد و آله وَامسِک عَنَّا السُّوء؛ خداوندا، بر محمد و آل او درود بفرست و بدی را از ما باز دار.(تهذیب/ج3/ص294)

منبع: در محضر بهجت/ج1/ص343

 نظر دهید »

راه رسیدن به حضور قلب در نماز

02 دی 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

راه رسیدن به حضور قلب در نماز

سوال: چگونه در نماز حضور قلب داشته باشیم؟

 آسانترین روش برای حضور قلب به طوری که کسی نگوید نمی توانم این است که اگر متوجه خدا و نماز شد با اختیار خودش از این توجهش منصرف نشود، البته غفلتا اشکالی ندارد و مثل دیگر موارد غفلت است. اگر انسان یک لحظه یاد خدا افتاد و قلب خودش را منصرف نکرد کافی است.

منبع: فیضی از ورای سکوت/ص102

 نظر دهید »

بهترین چیزی که مذاق عامه مردم است

02 دی 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی


 بهترین چیزی که مذاق عامه مردم است

شما گمان نکنید که اگر با چندین اتومبیل بیرون بیایید وجهه تان پیش مردم بزرگ می شود. آن چیزی که مردم به آن توجه دارند و موافق مذاق عامه است،این که زندگی شما ساده باشد، همان طوری که سران اسلام و پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین و ائمه ما زندگی شان ساده و عادی بود بلکه پایین تر از عادی آنها هم که جمهوری اسلامی را بپا کردند، مردم عادی هستند و کسانی که بالا بالاها نشسته اند، هیچ دخالتی در این مسائل نداشته و ندارند.
#ساده_زیستی_مسئولین
#امام_سید_روح_الله_موسوی_خمینی
#صحیفه_امام
#امام_خمینی
صحیفه نور،جلد 19،صفحه188
مورخ:1364/04/25

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 282
  • 283
  • 284
  • ...
  • 285
  • ...
  • 286
  • 287
  • 288
  • ...
  • 289
  • ...
  • 290
  • 291
  • 292
  • ...
  • 419
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟