شوخی با لیوان آب یخ
این خاطره مخصوص آنهایی است که فکر می کنند شهدا، آدمهای اخمو و دائم الذکر بودند.
پیش از شروع یکی از حملات، همه مسئولین و فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله، در جلسه ای توجیهی شرکت داشتن « حاج محمد کوثری» فرمانده لشکر پشت به دیگران، رو به نقشه، مشغول توضیح منطقه عملیاتی بود و آنرا شرح می داد. « حاج محسن دین شعاری» در ردیف اول نشسته بود. یکی از نیروها، یک لیوان آب یخ را از پشت سر ریخت توی یقه حاج محسن . حاجی مثل برق گرفته ها از جا پرید و آخَش بلند شد.
برگشت و به سوی کسی که این کار را کرده بود، انگشتش را به علامت تهدید تکان داد. بلافاصله یک لیوان آب یخ از پارچ ریخت و به قصد پاشیدن به طرف او نیم خیز شد. حاج محمد که متوجه سر و صدای حاج محسن و خنده های بچه ها شده بود، یک دفعه برگشت و به پشت سرش نگاهی کرد. حاج محسن که لیوان آب یخ را به عقب برده و آماده بود تا آن را به سر و صورت آن برادر بپاشد، با دیدن حاج محمد دستپاچه شد و یک باره لیوان را جلوی دهانش گرفت و سر کشید.
انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشد، گفت: یا حسیبن(ع) با این کار حاج محسن، صدای انفجار خنده بچه ها سنگر را پر کرد و فرمانده لشگر، بی خبر از آن چه گذشته بود لبخندی زد برای حاج محسن سری تکان داد. حاج محسن دین شعاری شهید همیشه خندان را بعدها یک مین والمری در«ماروت» آسمانی کرد.
شادی روحشان صلوات.
منبع: زندگی به سبک شهدا، مهدی نقدی، ص77.