ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

اعمال روز عرفه

09 مرداد 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی

اعمال روز عرفه
مجموعه: اعمال مستحبی
روز نهم ذي‌الحجه روز عرفه و از اعياد عظيمه است، هرچند به اسم عيد ناميده نشده و روزي است که حق تعالي بندگان خويش را به عبادت و طاعت خود خوانده و مؤيد جود و احسان خود را براي ايشان گسترانيده و شيطان در اين روز خوار و حقيرتر و رانده‌تر و در خشمناکترين اوقات خواهد بود.

روايت شده که حضرت امام زين‌العابدين ـ عليه‌السلام ـ شنيد در روز عرفه صداي سائلي را که از مردم سؤال مي‌نمود. فرمود: واي بر تو. آيا از غير خدا سؤال مي‌کني در اين روز و حال آن‌که اميد مي‌رود در اين روز براي بچّه‌هاي در شکم آن‌که فضل خدا شامل آنها شود و سعيد شوند و از براي اين روز اعمال چند است:

اول: غسل

دوّم: زيارت امام حسين ـ عليه‌السلام ـ که مقابل هزار حجّ و هزار عمره و هزار جهاد بلکه بالاتر است و احاديث در کثرت فضيلت زيارت آن حضرت در اين روز متواتر است و اگر کسي توفيق يابد که در اين روز در تحت قُبّه مقدّسه آن حضرت باشد، ثوابش کمتر از کسي که در عرفات باشد نيست، بلکه زياده و مقدّم است.
سوم: پس از نماز عصر، پيش از آن‌که مشغول به خواندن دعاهاي عرفه شود دو رکعت نماز بجا آورد در زير آسمان و اعتراف و اقرار کند نزد حق تعالي به گناهان خود تا فايز شود به ثواب عرفات و گناهانش آمرزيده شود پس مشغول شود به اعمال و ادعيه عرفه که از حُجَج طاهره ـ صلوات اللّه عليهم ـ روايت شده و آنها زياده از آن است که در اين مختصر ذکر شود.
شيخ کفعمي در مصباح فرموده: «مستحب است روزه روز عرفه براي کسي که ضعف پيدا نکند از دعا خواندن و مستحب است غسل پيش از زوال و زيارت امام حسين ـ عليه‌السلام ـ در روز و شب عرفه و چون وقت زوال شد، زير آسمان رود و نماز ظهر و عصر را با رکوع و سجود نيکو به جاي آورد و چون فارغ شود دو رکعت نماز کند در رکعت اوّل بعد از حمد توحيد و در دوم پس از حمد قُل يا اَيهَا الْکافِروُنَ بخواند. پس از آن چهار رکعت نماز گزارد در هر رکعت پس از حمد توحيد پنجاه مرتبه بخواند.»
اين نماز همان نماز حضرت اميرالمؤمنين ـ عليه‌السلام ـ است.

منبع: مفاتیح الجنان

 2 نظر

دعوت عرفات

09 مرداد 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی

دعوت عرفات

چند روز گذشت سراغی از ما نشد، تا اینکه جناب عزرائیل به حضورمان شرفیاب شدند، مرا به حضور خواستند، گفتند: بفرماید برویم دعوتید گفتم کجا؟
گفت قدم در مسیری دراز تا بلندای ابدیت خواهی نهاد، آنجا که چشمان سوسو زده ات باید غبار اعمالت و حساب و کتابت را بر قلب جان هموار نماید. دوباره گفتم: کجا من از دعوت نامه و حرفهای تو متوجه نمی شوم درست برایم روشن کن که ذهنم بتواند آن وادی را سیر نماید و مدهوش سخنانت نشود. آنگاه به خود آمد دید هنوز در عالم بی خبری غفلت و سرگردان از سفری بی نهایت طولانی و سخت هستم گفت: امده ام تو را دعوت کنم به سرزمینی به جز این سرزمین که تو آن را تسخیر کرده ای و در خواب بی خبری مدهوش شده ای و امروز را به امید فردا رهسپار جاده بی نهایت تا وادی حیرانی نموده ای .
دوباره گفتم من غرق در باغ آرزوها هستم این افکار ناتوان من این چیزها را درک نمی کند آن چنان غرق در خیال بافی ها و آرزوها شده ام که نمی دانم. گفت می خواهم تو را به جایی ببرم که تا آخرین مرتبه خیال پردازیت در باغ آرزوهایت پذیرایی شوی. خوشحال و خرسند از پذیرایی، ناگاه گفت کجا؟ از چه چیزی خوشحال می شوی؟ تو به صرف انواع عذابها، دودها، نعره ها دعوتی انواع عذابهایی که با رنگ ها و طعم های مختلف انواع دسرهای تزئین شده با ندانم کاری ها و فریب های خودت باید بخوری. انواع آتش هایی که تو باید هرروز تن رنجور و روحت را به آن بسپاری. گفتم: نه من به این مهمانی و دعوتی نمی آیم. من هنوز با ارزو ها و افکارم در بی خبری می خواهم پرواز نمایم.
من اگر دعوتت را بپذبرم سپری ندارم که جلوی آتش را بگیرد، من نمی توانم از این صراط عبور کنم، صراطش خیلی سخت، لرزان، نازک وآتشش آن چنان سوزان و فروزان و پای من هم لغزان ولرزان و در آخر به قعر و عمق آن خواهم رفت کمی به من اجازه بده. نمی شود فعلا مأمورم تو را به آن مهمانی ببرم همه منتظرت هستند مقدم و مؤخری در کار نیست تو باید باغ آرزوهایت را خراب نمایی و با من رهسپار این سفر همیشگی شوی. اما گفتم: تو می دانی روح، جسم رنجور و ناتوان من تحمل یک لحظه حرارت چهل تا پنجاه درجه ندارد چگونه در مقابل این خروارها آتش و دود تحمل کنم. کمی مهلت بده فعلا مؤخرکن می خواهم برگردم می خواهم خود را دراقیانوس عرفات شستشو نمایم، می خواهم اسماعیل نفس را به مسلخ عشق بکشانم تا باغ آرزوهایم با باران توبه رشدنماید.فعلا کمی مهلت ده چراکه صبح نزدیک است پس به امید دیدار. من مدهوش وخوشحال تا صبحی دیگر و اطمینان

 نظر دهید »

با منافقین چه کنیم؟

08 مرداد 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی

با منافقین چه کنیم؟

امام خمینی (ره):

آنقدری که اسلام تکیه کرده است بر اینکه منافقین را از بین ببرد یا اصلاحشان کند، برای کفار اینطور نیست. انسان می داند با آدم کافر چه بکند، اما با منافقین نمی داند چه کند. زمان پیغمبر هم همین طور بوده است. و در اسلام از منافقین بیشتر تکذیب شده است و منافق اوضح مصادیق کفر است.
#امام_خمینی
صحیفه امام؛ جلد ۱۶؛ صفحه ۱۱۱
صحیفه نور جلد 17 صفحه 133
مورخ: ۲۴ اسفند ۱۳۶۰

 نظر دهید »

خاطره شهید محمود رضا بیضائی

08 مرداد 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی

شهید محمودرضا بیضائی، متولد 18 آذر 1360 در شهر تبریز است. او از مربیان زبده نظامی در سوریه بود که گروه‌های مقاومت را در سوریه آموزش می‌داد. شهید بیضایی در 29 دی‌ماه 92 مصادف با ولادت حضرت رسول(ص) بر اثر انفجار یک تله انفجاری در سوریه به شهادت رسید. او هنگام شهادت 32 سال سن داشت. ساکن اسلامشهر تهران بود و از او یک دختر به نام کوثر به یادگار مانده است.

احمدرضا بیضائی سه سال از برادر شهیدش بزرگتر است. او در مقطع دکترای حرفه‌ای رشته دامپزشکی تحصیل کرده‌ و در حال حاضر عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی است. شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی به روایت برادرش احمدرضا بیضایی در کتاب تو شهید نمی‌شوی تهیه شده در واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی از برخی خاطرات یاد کرده است. پیش‌تر بسیاری از خاطرات نقل شده در این کتاب در گفت‌وگوی این برادر شهید با تسنیم نقل و منتشر شده بود. در یکی از خاطرات عنوان شده در کتاب، احمدرضا بیضایی به علاقه زیاد شهید بیضایی به سردار شهید قاسم سلیمانی اشاره می‌کند. متن این خاطره در ادامه می‌آید:

اسفند سال 1388 بود. مثل هر سال در تالار وزارت کشور برای سالگرد شهیدان مهدی و حمید باکری مراسمی برگزار شده بود. تهران بودم آن روزها. محمودرضا زنگ زد و گفت: “می‌آیی مراسم؟” گفتم: “می‌آیم. چطور؟” گفت: “حتما بیا. سخنران مراسم حاج قاسم است.” مقابل تالار با هم قرار گذاشته بودیم. محمودرضا زودتر از من رسیده بود. من با چند نفر از دوستان رفته بودم. پیدایش کردم و با هم رفتیم نشستیم طبقه بالا. همه صندلی ها پر بود و جا برای نشستن نبود. به زحمت روی لبه یکی از سکوها جایی پیدا کردیم و همان جا نشستیم روی سکو.


در طول مراسم با محمودرضا مشغول صحبت بودیم ولی حاج قاسم که آمد محمودرضا دیگر صحبت نکرد. من گوشی موبایلم را درآوردم و همانجا شروع کردم به ضبط کردن سخنرانی حاج قاسم. محمودرضا تا آخر سخنرانی سکوت بود و گوش می‌داد. وقتی حاج‌قاسم داشت حرف هایش را جمع‌بندی می‌کرد، محمودرضا یک مرتبه برگشت گفت: “حاج قاسم فرصت سر خاراندن هم ندارد. این کت و شلواری که تنش هست را می‌بینی؟ باور کن به زور قبول کرده که برای مراسم بپوشد. و الا همین قدر هم وقتی برای تلف کردن ندارد.”

موقع پایین آمدن از پله‌ها به محمودرضا گفتم: “نمی‌شود برویم حاج قاسم را از نزدیک ببینیم؟” گفت: “من خجالت می‌کشم توی صورتش نگاه کنم، بس که چهره‌اش خسته است.” پایین که آمدیم، موقع خداحافظی با دیالوگ مشهور سلحشور در فیلم آژانس شیشه‌ای به او گفتم: “این شما و این هم مربی تون!” دلخور شدم که قبول نکرد برویم حاج قاسم را از نزدیک ببینیم. محمودرضا خودش هم همینطور بود. همیشه خسته؛ پرکار بود و به پرکاری اعتقاد داشت. می‌گفت: “من یک بار در حضور حاج قاسم برای عده‌ای حرف می‌زدم گفتم من اینطور فهمیدم که خداوند شهادت را به کسانی می‌دهد که پرکارند و شهدای ما در جنگ اینطور بودند. حاج‌قاسم حرفم را تأیید کرد و گفت بله همین طور بود.”

منبع: خبرگزاری تسنیم

 نظر دهید »

چگونگی رسیدن به شناخت کامل

08 مرداد 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی

 

بیشتر مواقع ما می خواهیم شناخت خود را کامل کنیم   وبه اشتباه به چیزهایی دیگر وصل می شویم یا از اشخاص دیگر نظر می گیریم یا ملاک های دیگری را برای خود در نظر می گیریم که دچار اشتباه می شویم و به شناخت نمی رسیم اما حضرت علی (ع) می فرماید هر کس که خدا را بشناسد شناختش کامل می شود.

چگونگی رسیدن به شناخت کامل

امام علی علیه السلام :

مَن عَرَفَ اللّهَ كَمُلَت مَعرِفَتُهُ .
هر كه خدا را شناخت ، شناختش كامل گشت .
غرر الحكم : ج ۵ ص ۲۰۶ ح ۷۹۹۹
مناسبتهای امروز :
 روز بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی[ شمسی ]

 نظر دهید »

ادامه دعای هفتم صحیفه سجادیه در مهمات و سختیها

08 مرداد 1399 توسط شهید محمود رضا بیضائی

ادامه دعای هفتم صحیفه سجادیه 

در مهمات و سختیها

بسم الله الرحمن الرحیم 

وَ بِقُدَرتِکَ اَورَدتَهُ عَلَیَّ، وَ بِسُلطانِکَ وَجَّهتَهُ إلَیَّ 

و با قدرت خود آن را بر من وارد ساخته ای  و بت سلطه خود ان را متوجه من گردانیده ای. 

فَلا مُصدِرَ لِما اَورَدتَ وَ لا صارِفَ لِما وَجَّهتَ، وَ لا فاتِحَ لِما اَغلَقتَ، وَ لا مُغلِقَ لِما فَتَحتَ، وَ لا مُیَسِرَ لِما عَسَّرتَ ، وَ لا ناصِرَ لِمَن خَذَلتَ

آنچه را که تو وارد کرده ای کسی را توان راندن آن نباشد و چیزی را که تو متوجه من ساخته ای کسی را قدرت بازگردان ان نیست.ان دری که تو ببندی هیچ کس نتواند گشود و هر دری را که تو باز کنی کسی توان بستنش  را ندارد و هر کس را تو خوار و ذلیل ساخته ای یاوری نباشد.

 

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 167
  • 168
  • 169
  • ...
  • 170
  • ...
  • 171
  • 172
  • 173
  • ...
  • 174
  • ...
  • 175
  • 176
  • 177
  • ...
  • 419
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟