ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

کوته نوشت

19 اردیبهشت 1403 توسط شهید محمود رضا بیضائی

زندگی در تلاطم کجا ست، بین رفتن و ماندن، آمدن و گذر کردن مانده است در حیطه زمانه و نمی داند به کدامین سو در حرکت است.

کاش! تحولی

کاش! نگاهی

کاش! کاش!

 نظر دهید »

دل گویه برای مادر

12 اردیبهشت 1403 توسط شهید محمود رضا بیضائی

مادر! 

این روزها فکرم به سوی تو است. کاش بیمار نبودی! 

کاش! دوباره زمان به دوران قبل بر می گشت و تو شاد و سالم بودی

ای کاش! من در این دنیا نبودم که تو بیمار باشی.

ای کاش! بیشتر با تو بودم، بیشتر قدر تو را می دانستم. 

بغض گلویم را می فشرد دوست دارم دوباره حالت خوب و سالم باشد و شاد باشی و بدون ناراحتی و غم زندگی خوبی را در پیش گیری.

 نظر دهید »

نامه جنین به مادرش

05 اردیبهشت 1403 توسط شهید محمود رضا بیضائی

🌸 نامه جنین به مادرش

سلام مادر جان، خوبی؟
اینجا در وجودت که هستم، چقدر جایم آرام و راحت است. چقدر از اینکه کنارم هستی، آرامم و سردی و گرمی روزگار، در من اثر ندارد. تو تمام وجودت را به من ارزانی داشتی و وجود مرا، به سختی تحمل کردی و با اینکه برایت طاقت‌فرسا بودم، اما تو هیچ‌گاه اَخم به ابرو نیاوردی و هیچ‌گاه از این‌که وجودت را به پای من ریختی، احساس پشیمانی نکردی، بلکه با تمام وجودت، مرا لبریز از محبت و عشق خودت کردی، اما من در این مدت باعث اذیتت شدم و گاه بیمارت نمودم و گاه با دردهایی که وجودم بر وجودت وارد نمود، تو را خسته و آزرده خاطر کردم، اما تو تمام این دردها و سختی‌ها را، تحمل نمودی و برایت شیرین و لذت‌بخش بود تا به من زندگی ببخشی و چشمانم را به جهانی فراتر از این جا باز کنم. تو خیلی چیزها از دنیایی که در آن بودی برایم گفتی، اما برای من قابل درک نبود. چون شنیدن، کی بود ماندن دیدن.
تو به من گفتی:
تحمل کن روزی از این جای کوچک و تاریک بیرون خواهی رفت و وارد دنیایی خواهی شد که بزرگی‌هایش را با چشمانت خواهی دید، در آن دنیا باید خیلی مواظب خودت و زیبایی‌های درونی و صفای قلبت باشی که زود فریب نخوری. مبادا! روزگار و رسم دنیا باعث شود که روزی مرا فراموش کنی.
من دوست دارم، تو بهترین زندگی را پس از این جهان داشته باشی و در این مسیر تا زمانی که به توانایی و رشد برسی، هم‌پایت خواهم بود و دستت را خواهم گرفت و پله، پله با تو هم‌قدم خواهم شد تا تو را از پله‌های زندگی و پیشرفت یکی، یکی بالا ببرم و به مقصد بی‌نهایت برسانم و اگر روزی من از تو جدا شدم، تو نترس نگران نباش. من می‌دانم که تو شجاع و نترس هستی. تو می‌توانی؛ به تنهایی راهت را ادامه دهی و فقط به من قول بده که هیچ‌گاه خسته و نا امید نشوی و مسیری را که شروع کردی، گم نکنی.
تو چه زیبا این‌ها را برایم گفتی و چه زیبا از خودت در سرمای استخوان‌سوز زمستان گذشتی تا با آغوش گرمت به من گرما ببخشی و در گرمای طاقت‌فرسای تابستان مهرت سایبانی شد تا نسیم خنکای عشقت را در قلبم بِوَزانی و نسیم روح‌بخشت را، در جانم میهمان همیشگی لحظه‌هایم نمایی. تو دعاهایت نردبانی شده بود تا من، این مسافر کوچکت را با سلامت به مقصد برسانی و بی‌صبرانه روزهای انتظار را به نظاره و شماره نشسته بودی تا چشمانت، به جمال من روشن شود، اما من با ورودم جز گریه و اندوه چیزی برای تو نداشتم. گاه گریه‌های شبانه‌ام، خواب را از چشمان خسته و رنجورت می‌ربود، اما تو چیزی نمی‌گفتی و از خواب شبت می‌زدی، تا من به خواب روم و در کمال آسایش رشد کنم، شاخ و برگ بزنم و تنومند شوم.
آری، مادر تو چه زیبا همه‌ی ناگفته‌ها را برایم گفتی، اما من چشم و گوش بسته، فقط خواستم از دنیا استفاده کنم از مأ کولات و چیزهایی که نفسم و چشمانم دید و خواهش کرد و تمایل داشت. دنیا، مرا غرق خودش کرد و انگار نصیحت‌هایت را به فراموشی سپردم و تو را که این‌گونه وجودت را به پای من ریختی، به فراموشی سپردم و خانه، فرزند، پست و مقام، همه چیزم را از من گرفت. حتی تویی که بهترین و مهربانترین موجودی بودی که تا به حال دیده بودم.
کمی تأمل….

 نظر دهید »

دلگویه مهدوی

27 فروردین 1403 توسط شهید محمود رضا بیضائی

مولای من!

سلام روزها و ایامت به خیر.

روزهایی که زندگی ما را به چالش می‌کشاند؛ اتفاق رخ می‌نمایاند و ما را از این سو به آن سو می‌کشاند. 

مولای من!

یاری نما تا در کشتی نجات تو وارد شوم و در دریای مواج زمانه، از گزند حوادث و طوفان‌هایی که انسان را به تنگنا می کشاند در امان بمانم و یاری‌ام نما تا قدم‌های اساسی، برای تحقق ظهورت بردارم. من راه تحقق آن را نمی‌دانم که چگونه این هدف محقق خواهد شد، اما خودت یاری نما و آن را به من بنمایان.  

 نظر دهید »

چرا نمی شود

24 فروردین 1403 توسط شهید محمود رضا بیضائی

خدای من!

چرا نمی شود

چرا نمی توان

چرا و چراهای دیگر

 نظر دهید »

بغض فروخورده

14 فروردین 1403 توسط شهید محمود رضا بیضائی

این روزها از زندگی ام خسته ام، کاش! به پایان رسد.

کاش! تونلی  زیر زمینی می شد حفر کنم و مسیرم را به سمت زیر زمین پیش گیرم.

کاش! می شد به سوی افرادی رهسپار می شدم که روزی در کنارم بودند و بودنشان قلبم را آرام و لبخند ملیحشان زندگی را به من هدیه می بخشیدو لذت بخش می کرد.

بغض فروخورده خویش را کاش می شد گشود و فریاد سر داد. 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 16
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • ...
  • 419
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟