احوال ناپوشیده
21 فروردین 1400 توسط یا کاشف الکروب
حسین روی فرش چهار خانه ای گوشه اتاق نشست؛ زانوی غم بغل گرفته بود و می نالید. فکرفرداهایی که علی نباشد، امانش را بریده بود. هر لحظه جنازه بی گناه فرزندش علی، جلوی چشمانش می آمد؛ او را آشفته می کرد و استرس را به جانش می انداخت. اشک هایش هر روز سرازیر بود… بیشتر »