غذای روح
با صدای اذان از سر سفره بلند شد.
گفتیم: غذا سر میشه.
گفت: نه!
میرم نماز
وگرنه غذای روحم سر میشه.
مهندس شهید محمود شهبازی.
جانشین لشگر 27 محمد رسول الله و فرمانده سپاه همدان.
منبع: سایت سنگریها. زندگی به سبک شهدا، مهدی نقدی، ص40
با صدای اذان از سر سفره بلند شد.
گفتیم: غذا سر میشه.
گفت: نه!
میرم نماز
وگرنه غذای روحم سر میشه.
مهندس شهید محمود شهبازی.
جانشین لشگر 27 محمد رسول الله و فرمانده سپاه همدان.
منبع: سایت سنگریها. زندگی به سبک شهدا، مهدی نقدی، ص40
مهدی(زین الدین) به قم نمی آمد،
مگر برای انجام مأموریتی و سر راهش،
از من که مادرش بودم و همسر و فرزندش نیز حالی می پرسید!
در یکی از همین مأموریتها به قم،
چیزی نگذشت که با عجله کفش و کلاه کرد که برود.
گفتم: کجا؟
گفت: وقت کم است باید برگردم خط.
پس زن و بچه ات چی؟
به آنها هم سری می زنم….
پس مرا به بازار ببر تا برای بچه ات چیزی بخرم.
نه بهتر است شما با تاکسی بیایید.
با تعجب گفتم: بازار که سر راه توست!
با معصومیت خاصی گفت: ولی مادر! این ماشین دولتی است
و استفاده شخصی از آن صحیح نیست.
همین مقدار که شما درش را باز و بسته می کنید
و روی صندلی اش می نشینید،
موجب استهلاکش می شود. راوی: مادر شهید.
منبع: مهدی نقدی، زندگی به سبک شهدا، ص51
تو به هوای بودن، دل مرا شکستی
دل غمین ما را، تو سینه دست بستی
من که دگر نخواهم، در این جهان بمانم
بس است زندگانی، بس است عمر و پستی
منبع: مهین مهرورزان، غلامرضا، شعبانپور، اشعار شهید مجید محمد زاده، ص162
محمد رضا سال 1344 در شهر نی ریز در خانواده ای دیندار دیده به جان گشود. عشق حضرت مصطفی(ص) و رضایت از خدا که چنین گلی را به گلستان انها هدیه نموده است، سب شد تا او را «محمد رضا» بنامند. از سنین کودکی او را با معارف ناب اسلای آشنایش کنندو شراب محبت ولایت را درکامش فرو ریزند. به هر قطره شیری که به وی می نوشاندند، عشق به حسین(ع) را در رگ و جانش ساری و جاری می کردند. ماههای محرم در حسینیه ها، همراه دیگر مردم، به عشق مولایش بر سر و سینه می زد و آرزو داشت روزی بتواند به ندای «هل من ناصر» وی لبیک گوید. دوره ابتدایی را با موفقیت در دبستان فرهنمندی پشت سر گذاشت. سپس وارد دوره راهنمایی شد و سال اول راهنمایی را هم در مدرسه ولی عصر(عج) به تحصیل مشغول گردید. ولی به علت نبودن بضاعت مالی خانواده، دست از تحصیل کشید و درصدد برآمد تا گوشه ای از بار اقتصادی خانواده را خود بر دوش بکشد. سخت به کار و تلاش روی آورد. در عنفوان جوانی در مسیر رود خروشان انقلاب اسلامی قرار گرفت و در ان مسیر حرکت کرد. با تحمیل جنگ ناخواسته از سوی فریب خوردگان بعثیف همراه با کبوتران آزادی، عازم مناطق جنگی شد. از خود رشادت و دلاوریهای زیادی نشان داد و داغ شکست انقلاب را بر سینه ناپاک دشمن نشاند. 24/4/1361 در عملیات “رمضان” با آغوش باز به استقبال شهادت رفت و با عشقی که به میهن اسلامی خود داشت، لباس سرخ شهادت را پوشید و به خیل عظیم شهیدان تاریخ، از کربلای حسین(ع) تا کربلای ایران پیوست. جان به جان آفرین تسلیم نمود و راضی شد که جسم اش میهمان صحرای کوشک باشد. پیکر پاک و مطهرش را در فروردین 1376 بعد از 15 سال دوری از وطن به شهر نی ریز منتقل و در گلزار شهدای نی ریز به خاک سپرده شد.
منبع: مهین مهرورزان، غلامرضا، شعبانپور، ص318-319.
✍️امام علی (ع) به فرزندش امام حسن (ع)فرمود: فرزندم! آیا می خواهی چهار چیز به تو یاد دهم که به وسیله آنها از مراجعه به پزشک بی نیاز شوی؟ عرض کرد: بله یا امیرالمومنین!
? حضرت فرمود:
بر سر سفره منشین مگر آنکه گرسنه باشی، در حالی که هنوز میل به غذا داری دست از غذا خوردن بکش، عمل جویدن غذا را به خوبی انجام ده و قبل از خواب، خود را از ادرار و مدفوع تخلیه نما.
?بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۸۷
قاسم صالح فرزند عبد العلی، در اول خرداد ماه 1341 در خانواده ای مذهبی و با ایمان در شهرستان استهبان، منطقه خیر، روستای ما فرخان، با قلبی آکنده از عشق به خدا دیده به جهان گشود. و در سال 23/4/1361 در حالی که دهان بر شراب دنیایی بسته و طعام را تا افطار به کناری نهاده بود، دوست شراب ناب شهادت را در پیمانش ریخت و به آرزوی دیرینه او که شهادت در راه خدا بود، برآورده شد. و در گلزار شهدای نی زیز به خاک سپرده شد.
اکنون گذری داریم بر گوشه ای از وصیت نامه این شهید:
ما در عصری زندگی می کنیم که تاریخ صدر اسلام تکرار شده و دوباره مکتب الهی در برابر ابر قدرتها خودنمایی می کند. حال روزی است که به سادگی نمی توان حق را از باطل تشخیص داد. روزی است که ابر قدرت شرق و غرب چهره کریه خود را به نمایش گذارده. ما می توانیم به راحتی راهمان را برگزینیم.
از شما خواهران و برادران می خواهم، تا آنجا که در توان دارید برای اسلام و مسلمین در راه خدا خدمت کنید.
منبع: مهین مهرورزان، غلامرضا شعبانپور، ص301