کوته نوشت
مولایم
یا ابن الحسن
قلم در قلب کاغذ فرو نمی رود تا بنویسد ان چه را که باید بنویسد
مولای من روزگارم در گذر است ومن نمی دانم به کدامین سو در حرکتم، رو ح و جسمم در تلاطم درون و بیرون در حرکت است و من را به سویی فرای می خواند می خواهم رهسپار جاده بی نهایت شوم؛ اما بال هایی برای پرواز به ان سو ندارم، یاریم نما و بال هایی برای پروازم به ان سمت ببخش و در مسیر خود رهسپارم نما و مرا در کوی خود قرار ده
مولای من!
خسته ام خستگی به بلندای سال هایی که از عمرم گذشت و در حال گذر است و نمی دانم در کدامین سرزمین برای همیشه ارام و قرار خواهم گرفت.