ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

روزگار عصمت قسمت اول

29 دی 1401 توسط شهید محمود رضا بیضائی

روزگار عصمت

✨قسمت‌‌ اول

🍃مادر بقچه لباس‌ نوزاد توراهی را برای چندمین بار نگاه می‌کند تا کم‌و‌کسری نداشته باشد.

☘غلامعلی صبح‌ها زودتر به مغازه خیاطی می‌رود. شب‌ها دیرتر برمی‌گردد تا روزهای آخر بارداری همسرش استراحت کند. هرچه اصرار می‌کرد تا اجازه دهد پس‌دوزی لباس‌ها را انجام دهد؛ ولی غلامعلی چینی میان پیشانی‌ بلندش می‌نشست و با دلسوزی می‌گفت: «زن کمی هم به فکر سلامتی خودت و بچه‌مون باش.»

🌾در یکی از روزهای قشنگ که صدای جیک‌جیک گنجشکان در حیاط خانه پیچیده بود، درد زایمان سراغش آمد. لب‌هایش کش‌آمد. دستی روی شکم برآمده‌اش کرد. سپس با نوزاد شروع به حرف زدن کرد: «بالاخره می‌خوای بیای دنیا. چقدر منتظرت بودم. »

🎋روزهای چشم انتظاری در سال۱۳۴۱ در شهر مذهبی دزفول به پایان رسید. نوزاد دختری پا به خانه غلامعلی‌خیاط گذاشت. غلامعلی در گوش بچه اذان و اقامه گفت. بعد روی به همسرش کرد و گفت: «موافقی اسمش رو بذاریم عصمت؟ می‌خوام مثل اسمش پاک بمونه!»

🍃مادر با چهره‌ای رنگ‌پریده دستی به سرنوزاد کشید و سرش را تکان داد.
روزها مثل باد می‌گذشتند. شیرین‌زبانی عصمت دل همه اعضای خانواده را به دنبالش می‌کشاند. جسم عصمت که قد می‌کشید روح او هم بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد. شوق و علاقه فراوانی به خواندن قرآن داشت. او به همراه چهار خواهر در تابستان برای آموزش و یادگیری قرآن پیش خانم کاظمینی که اهل عراق بود، می‌رفت.

💫وقت نماز که می‌شد چهره‌اش برافروخته می‌شد. اول وقت چادر گلداری که مادر برایش دوخته بود را می‌پوشید و رو به قبله می‌نشست. عصمت فقط به روخوانی قرآن بسنده نکرد. آیات قرآن را در رفتارش به تصویر می‌کشید.

🍁وقتی مدیر مدرسه گفت: «از فردا بدون روسری مدرسه می‌آیی.» غم بزرگی روی دلش سنگینی می‌کرد. سراغ مادر رفت و گفت: «من دیگه مدرسه نمی‌رم.» مادر در حال رفو کردن شلوار خاکستری بود. دست از کار کشید. نگاهی به عصمت کرد و گفت: «چرا ناراحتی؟ کسی چیزی بهت گفته؟!»

🌾وقتی متوجه شد مدیر به او چه گفته است فردا به مدرسه رفت تا پرونده‌ عصمت را بگیرد. به مدیر گفت: «من چند دختر دارم می‌خوای با بی‌حجابی اونا من جهنمی بشم؟!»

ادامه دارد…

#داستانک
#شهیده_عصمت_پور‌انوری

 نظر دهید »

گل های گلستان زندگی

29 دی 1401 توسط شهید محمود رضا بیضائی

#بسم_الله

#یه_حبه_نور

 

فرزندان هدیه هایی از سوی خداوند و چون گل هایی زیبا می باشند که در گلستان زندگی روییده اند، این گل ها نیاز به تربیت رسیدگی و مراقبت دارند، به آنان باید توجه نمود وعلف های هرز ذهن و قلب آنان را از ریشه در آورد، تا به نحو شایسته و مطلوب رشد نمایند و ثمراتی چون انسانیت، کمال، بندگی و عبودیت خداوند بدهند، این که با بی توجهی از کنار آنان گذشت یا توجه و مراقبت نسبت به تربیت آنان ننمود اثرات آن دامن گیر خود والدین می شود؛ پس باید به این هدیه های زیبا توجه نمود تا مورد غفران و رحمت الهی قرار گیرید.

 

 

«أکْرِمُوا أوْلادَکُم وَأحْسِنُوا آدابَهُم یُغْفَرْ لَکُمْ؛ به فرزندان خود احترام بگذارید و آن‌ها را نیکو تربیت کنید تا مورد غفران پروردگار قرار گیرید.)

بحارالأنوار، ج ۱۰۴، ص ۹۵

#تلنگر

#از_حدیث_بیاموزیم

 نظر دهید »

مراعات در خانه

27 دی 1401 توسط شهید محمود رضا بیضائی

✍ مراعات در خانه

🌱محیط خانه محیطی است که فرد در آن رشد می یابد و به کمال می رسد.

🔶 در این محیط نوع رفتار هر کدام از اعضا بر دیگری اثرگذار است.

🔸 در زندگی مشکلات و پستی و بلندی بسیار است، اما اگر والدین در این ناملایمات زیاد شکوه و ناله کنند، علاوه بر اینکه هیچ کدام از مشکلاتشان برطرف نخواهد شد، حتی این ناراحتی‌ها و تشنج‌هایی که در محیط خانواده ایجاد می‌کنند مشکلی بر مشکلات دیگر آنان خواهد افزود و سبب ناراحتی های جسمی و روحی بر خودشان ودیگر اعضا خواهد شد.

💡 لذا باید سعی کنند اوضاع را با صبر و قناعت کنترل کنند تا روزهای سخت زندگی به سلامت پشت سر گذاشته شود.

 نظر دهید »

در پناه ما هستی

27 دی 1401 توسط شهید محمود رضا بیضائی

در پناه ما هستی
نرگس روزهای جمعه پای ثابت دعای ندبه در مهدیه بود. آن روز صبح ساعت پنج صبح را نشان می داد، نرگس سراسیمه از خواب برخاست. نگاهی به ساعت انداخت، نگاهی به اطرافش کرد، مات و مبهوت مانده بود. دستی به پیشانی اش کشید، عرق از رویش می ریخت؛ یعنی ممکن است. آب دهانش را قورت داد یعنی من؟ دوباره به فکر فرورفت، اشک قطره قطره از گوشه چشمانش سرازیر شد و تا نزدیکی چانه اش رسید و صدای هق هقش بلند شد، مادرش از خواب برخاست سراسیمه خود را به اتاق نرگس رساند و گفت: «چی شده؟ چرا گریه می کنی؟» نرگس هق هق کنان گفت: «خواب دیدم در صحرای سر سبزی هستم، راه را گم کرده بودم نمی دانستم اینجا کجاست همین طور پیش می رفتم، با خودم ناله می کردم اینجا کجاست؟ من اینجا چه می کنم؟ کسی نیست کمک کند؟» ناگهان صدایی زیبا مرا به سوی خود فرا خواند، همین طور که به دنبال آن صدا می رفتم، به خیمه ای زیبا و بزرگ رسیدم که در آن قرآن و کتاب‌های تاریخی بود، فردی زیبا رو را دیدم که بر روی صورتش نور بود واز زیبایی چون ماه می‌درخشید، هنگامی که مرا دید به داخل تعارف کرد، من وارد شدم از من پذیرایی کرد و گفت: «نگران نباش در پناه ما هستی، ما حواسمان به دوستانمان است.» مادر حین شنیدن خواب، همراه با نرگس شروع به گریه کرد. هر دو دعای فرج امام زمان(عج) را در هوای روحانی سحر خواندند و به سمت مهدیه حرکت کردند

 نظر دهید »

نشانه حیای فراوان

24 دی 1401 توسط شهید محمود رضا بیضائی

امام علی علیه السلام :

يُستَدَلُّ عَلَى المُرُوَّةِ بِكَثرَةِ الحَياءِ، وبَذلِ النَّدى، وكَفِّ الأَذى .
حياى فراوان، نيكى كردن بسيار، و خوددارى از آزاررسانى، نشانه جوان مردى است.
غرر الحكم : ح ۱۰۹۶۶

 نظر دهید »

پرده پوشی از گناه دیگری

10 دی 1401 توسط شهید محمود رضا بیضائی

 انسان ها معصوم نیستند و هر فردی ممکن است دچار گناهی شود که بعضاً آن گناه آشکار شود یا فردی متوجه شود در این جور مواقع چنین فردی بهتری است گناه آن فرد را بپوشاند نه آنکه به هر فردی که رسید یا در هر جمعی که نشست، نسبت به آن گناهی که فرد مرتکب شده توضیح دهد و آن را بازگو کند؛ چرا که خود آن فرد نیز ممکن است گناهی مشابه آن مرتکب شود و از سوی دیگر اگر چنین فردی از گناه دیگران پرده پوشی کند، خداوند نیز در روز قیامت برایش جبران خواهد کرد و بر روی گناهانش پرده پوشی خواهد کرد.

 

«مَن عَلِمَ مِن أخِیهِ سَیِّئَةً فَسَتَرَها، سَتَرَ اللهُ عَلَیهِ یَومَ القِیامَةِ؛ هر که از برادر خود گناهی بداند و آن را بپوشاند، خداوند در روز قیامت گناهان او را بپوشاند.»

 المعجم الکبیر طبرانی، ج ۱۹، ص ۴۴۰

#تلنگر

#از_حدیث_بیاموزیم

#به_قلم_خودم

 

 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 28
  • 29
  • 30
  • ...
  • 31
  • ...
  • 32
  • 33
  • 34
  • ...
  • 35
  • ...
  • 36
  • 37
  • 38
  • ...
  • 151
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟