ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

آشنایی با همزه وصل

19 بهمن 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی


آشنایی با همزه وصل 

به همزه وصل «الف وصل» نیز می گویند و آن همزه ای است بدون علامت و بر سر کلماتی می آید که با سکون یا تشدید آغاز می شوند. این همزه ابتدای کلمه خوانده می شود ولی در وسط کلام از بین می رود. در مقابل همزه وصل همزه ای است که جزء اصل کلمه باشد، دارای حرکات سه گانه باشد و هیچ گاه حذف نمی شود«همزه قطع» نامیده می شود. مانند: اِنّی اَعُوذُ بِکَ اَن اَسئَلَکَ- رَبَّنا لا تُؤاخِذنا اِن نَسینا اَو اَخطَانا-اِنّا اَعطَیناکَ ??☘️☘️

منبع: حلیه القرآن سطح 2، به روایت حفص از عاصم، نویسنده سید محسن موسوی بلده

 نظر دهید »

پرچم کشورم نماد عزت

16 بهمن 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی
پرچم کشورم نماد عزت

انتخابات 

پرچم نماد کشورم نماد عزت

کشورم پرچمت همیشه بر #فراز و #سربلند. تو عزت و افتخار من هستی☘️☘️ اشخاصی که هنوز #عزت و #افتخار را در زیر #کشور #بیگانه می جویند این را بدانند که #تنها #عزت و #افتخار در زیر پرچم کشور است.

#لبیک_یا_امام_خامنه_ای

 2 نظر

صدای پای بهمن

16 بهمن 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

 

دهه فجر 

صدای پای بهمن

وقتی صدای پای بهمن از کوچه پس کوچه های خاطره ها به گوش تو می رسد. گویی شهیدانند که آمده اند برای بیعت دوباره برای هشدار و تذکر و بیداری . بهمن که از راه می رسدشهیدان پیمان نامه ی خونین شهادت را برای تجدید امضای تک تک ما می آورند تا فراموش نکنیم که باغبان لاله ها امام مهربان بود و سایبان لحظه ها، نگاهش هنوز هم نگران باغمان است. هر بهمن امام است که دوباره بر بال ملائک به دیدارمان می آید و کوچه های باغمان را پر از نسترن و نیلوفر می نماید. گام هایش همه جا یاس می کارد و گل محمدی به خانه ها هدیه می کند.
بهمن همیشه در راه است.☘️☘️

 نظر دهید »

انتخابات ثمره مردم سالاری

16 بهمن 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی
انتخابات ثمره مردم سالاری

?? انتخابات ثمره مردم سالاری 
انتخابات در کشور ما یک حرکت نمایشی نیست. پایه‏ی نظام ما همین انتخابات است. یکی از پایه‏ها، انتخابات است. مردم‏سالاری دینی با حرف نمی‌شود؛ مردم‏سالاری دینی با شرکت مردم، حضور مردم، اراده‏ی مردم، ارتباط فکری و عقلانی و عاطفی مردم با تحولات کشور صورت می‌گیرد؛ این هم جز با یک انتخابات صحیح و همگانی و مشارکت وسیع مردم ممکن نیست. این مردم‏سالاری، عامل پایداری ملت ایران است. این‌که شما توانسته‏اید در طول این سی‌سال از نهیب ابرقدرت‌ها نترسید، این‌که ابرقدرتها هم غیر از نهیب نتوانستند ضربه‏ی اساسی به شما بزنند، این‌که جوانان کشور در ورود به میدان‌های گوناگون این شجاعت و اخلاص را نشان می‌دهند، ناشی از مردم‏سالاری دینی است.
منبع: بیانات رهبر در جمع زائران و مجاوران حضرت امام رضا (ع)1/1/1388 ??

 نظر دهید »

روایت نور خاطرات دفاع مقدس(روایت پدر)

13 بهمن 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

روایت نور خاطرات دفاع مقدس(روایت پدر) انقلاب 57
احیایروایات و خاطرات دفاع مقدس چه تلخ و چه شیرین، هر کدام بیانگر معنا، مفهوم و عبرت هایی از تاریخ است. اگر چه ممکن است تلخ باشد، اما یاد آوری خاطرات گذشته خود می تواند عبرت آموز باشد.
یکی از خاطره نگاری ها خاطرات پدرم مربوط به سالهای دفاع و مقاومت می باشد.
پدرم در این باره بیان می دارد که:
اوایل جنگ چهارده ساله بودم، در آن زمان علاوه بر شهرها روستاها نیز درگیر جنگ و راهپیمایی شده بود، اعضای روستا به این صورت راهپیمایی می کردند که دسته دسته وارد روستاهای بعدی می شدند و یک گروه بزرگی را تشکیل می دادند. و اشخاص حضور گسترده و فعال در این مراسم ها داشتند. من هم مانند دیگر اشخاص علاقه شدید به حضور در این گونه مراسم ها داشتم و چون کار بنایی ساختمان انجام می دادم، استاد کار اجازه شرکت در این حضور گسترده را نمی داد و مرا تهدید به عدم پرداخت دستمزد می کرد، از آنجایی که برای من دستمزد مهم نبود بلکه مهم ترین چیز حضورم در این اجتماعها بود، به همین علت علی رغم مخالفت و تهدید از دستمزد خود صرفنظر نموده و در این مراسم ها حضور فعال و گسترده داشتم . حتی در زمانی که اولین شهید شهر به نام «شاپور امینی» در روزهای ابتدایی انقلاب شهید شد که، علی رغم مخالفت استاد مبنی بر عدم پرداخت حقوق من در این مراسمات شرکت می کردم. 
در یکی از روزها اعضای روستا شعارگویان و کفن پوشان همراه با امام جماعت به مقابل پاسگاه ژاندارمری روستا رفتند. زمانی که نزدیک شدند ایست دادند و گفتند، جلو نیایید ما تیراندازی می کنیم. اعضا گفتند اگر به ما ایست دهید ما پاسگاه را از شما تحویل می گیریم. در این هنگام فرمانده بر سر برج نگهبانی قرار گرفت و گفت: ما با شما هستیم، ولی چون دستور تیراندازی داریم، خواهش می کنم نزدیک نشوید.
روزها و شب ها می گذشت. در شب هایی که حکومت نظامی بود، من با تنی چند از دوستان شب ها به گشت زنی در خیابانها به منظور مراقبت و بررسی اوضاع و همچنین نگهبانی از بخشداری می رفتیم. 
خاطره دیگرم مربوط به سال 62 است. در آن زمان فراخوان سربازی داده بودند، با آنکه علاقه شدیدی به عضویت در بسیج داشتم اما، با مخالفت اطرافیان و  اشخاص بسیجی مبنی بر عدم خواستن نیرو مواجه شدم. اما بنده کوتاهی نکرده به خدمت سربازی رفتم. دوران آموزشی ما با زمان جنگ مصادف شده بود. ما را همراه با سه گروهان به منطقه عملیاتی کردستان فرستادند. دوستان به علت سختی آن مکان ناراحت بودند. اما من خوشحال بودم، در درون خود می گفتم : خدایا! هر جایی که شرایطش سخت تر است به همان مکان بروم تا اینکه، چهار نفر، چهار نفر به یکی از آخرین نقطه های کردستان به پایگاه شهر سقز به نام پایگاه کُردکَلان بردند، به ما گفتند تا نُه ماه اینجا بمانید بعد شما را به منطقه ای آرامتر انتقال می دهیم، اما به وعده خویش عمل نکردند و هجده ماه طول کشید. در این زمان قبل از اینکه به منطقه آرام تری انتقال یابیم  هفده نفر از دوستان از جمله «شهید فلاح» به شهادت رسید.
پدرم در ادامه می افزاید: حتی در طول این مدت چندین بار کومله ها(اشخاصی از اهالی کُرد و با لهجه کُردی) زمانی که ما از پایگاه برای انجام کاری، مرخصی یا غذا خوردن به داخل شهر می رفتیم، قصد اسارت ما را داشتند که با وساطتت اشخاص یا راننده مبنی بر اینکه اینها نزد من امانت هستند و باید به پایگاه بر گردند مانع از اسارت ما می شدند.
خاطره دیگر مربوط به شخصی به نام «شهید عباس قلی پور» می باشد. ایشان گروهبان یکم و گروهبان نگهبان بودند که به مرخصی رفته بودند و بعد از مدتی تازه به مکان خدمت خویش برگشته و خیلی ناراحت بودند.
یکی از دوستان که متوجه ناراحتی او می شود از او علت ناراحتی اش را سوال می کند او می گوید: من شهید می شوم، اما برای شهید شدن ناراحت نیستم بلکه، برای دخترم زهرا ناراحت هستم چون من یک مادر و پدر دارم که دخترم شب ها به آنجا می رفت و در کنار آنها به خواب می رفت اما، این چند شب از کنار من تکان نمی خورد حتی، خانه پدرم نیز نمی رفت و مدام دست به گردن من می انداخت و می گفت: پدر تو این سِری شهید خواهی شد من می خواهم کنارت باشم. فردای آن روز با همان شخصی که علت ناراحتی اش را سؤال کرده بود و چند نفر دیگر شهید شدند. این خاطره و خاطرات دیگر را فراموش نمی کنم و در ذهنم تداعی کننده آن زمان است. البته پدرم خاطرات تلخ تری در ذهن دارد از ریختن مغز سر سربازها در بشقاب توسط اشخاصی که آنها را به شهادت رسانده بود، که به علت تلخی خاطره ها آنها را برایم بازگو نکرد.

این نوع تلاش و کوشش آنها نشان از خط فکری جوانان آن زمان دارد جوانانی که علی رغم مخالفت های اطرافیان مشتاقانه و بی صبرانه، حاضر به جان نثاری و فدای خویش در راه انقلاب و آرمان های آن بودند، و حاضر به پذیرش ظلم و قبول سلطه بر خویش نبودند، و دین و ارزشهای اسلامی از خانواده و فرزند از هر چیزی مهم تر است؛ چرا که آنها با این نوع خط فکری و عدم قبول سلطه سبب طلوع نور و زمینه سازی تمدن نوین اسلامی گردیدند تا اینکه کشورهای اسلامی نیز با الگو گیری از انقلاب اسلامی ایران در مقابل کفر و الحاد به پا خاستند تا خط انقلاب را برای ما در عصر و زمان کنونی نشانگری نمایند .
نوشتن خاطرات و تداعی آنها می تواند گذشته و ارزشهای مقدس که انسانها به خاطر آن خود را فدا کردند دوباره زنده نماید.

شادی روح تمام شهدا صلوات. ان شاء الله ادامه دهنده و زنده کننده راه و هدف آنها باشیم

#طلوع_نور #طلوع_انقلاب #صبح_انقلاب #خط_انقلاب #روایت_نور #روایت_نور #تمدن_نوین_اسلامی #گام_دوم_انقلاب #انقلاب_اسلامی #انقلاب57

 نظر دهید »

خاطرات سید احمد خمینی درباره نحوه پیاده شدن امام خمینی(ره) از هواپیما در 12 بهمن 1357

13 بهمن 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

 

خاطرات سید احمد خمینی درباره نحوه پیاده شدن امام خمینی(ره) از هواپیما در 12 بهمن 1357

?در مورد چگونگی پیاده شدن #امام از هواپیما مرحوم حاج احمد آقا در مجلسی خاطره جالبی نقل کرده اند. ایشان فرمودند: «وقتی که هواپیما در فرودگاه به زمین نشست حضرت آیت الله #پسندیده (برادر بزرگ امام خمینی) وارد هواپیما شد و پس از سال ها دوری با امام خمینی دیدار کرد و لحظاتی در کنار او به گفتگو نشست.

?لحظه رفتن که فرا رسید حضرت امام فرمودند آقا] آیت الله پسندیده باید جلو بروند و من پشت سر ایشان می روم. عرض کردم : مردم 14 سال است که انتظار این لحظه را می کشند، خبرنگاران و عکاسان داخلی و خارجی منتظرند تا این لحظه ی تاریخی را به تصویر بکشند. هرچه اصرار کردم فایده ای نداشت. سرانجام راهی به ذهنم رسید. به عموی بزرگوارم پیشنهاد دادم که ایشان با جمعی از همراهان امام که از #پاریس آمده بودند از هواپیما پیاده شوند و به جمعیت حاضر در سالن استقبال بپیوندند و بعداً امام پیاده شوند. به همین ترتیب عمل شد و بالاخره امام حاضر نشد یکی از آداب معاشرت اسلامی را نادیده بگیرد و از برادر بزرگ خویش جلو بیفتد ولو آن که در چنین شرایط استثنایی که میلیون ها چشم به آن دوخته است، قرار داشته باشد!»

منبع: حمید انصاری، مهاجر قبیله ی ایمان، ص128

 4 نظر
  • 1
  • ...
  • 111
  • 112
  • 113
  • ...
  • 114
  • ...
  • 115
  • 116
  • 117
  • ...
  • 118
  • ...
  • 119
  • 120
  • 121
  • ...
  • 151
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟