ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

غیبت ممنوع

29 اسفند 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

??☘️☘️ سردار شهید حاج منصور خادم صادق

تولد: 2/1/1341- شیراز

شهادت: 1/9/1372- جاده دلیجان

سمت: فرمانده گردان حضرت ابو الفضل(ع)

غیبت ممنوع

شمع محفل ما حاج منصور بود. دورش حلقه زده بودیم و هرکس چیزی می گفت . در گرماگرم صحبت ها، یکی از بچه ها حرفی زد که بوی غیبت از آن بلند بود. هنوز کلامش تمام نشده بود که رنگ و روی همیشه خندان حاجی برافروخته شد. عصبانیت در چهره اش موج می زد، با همان حال گفت: «چرا محیط جبهه را با غیبت آلوده کردی؟ چرا محیط جبهه و قلب های خودتان را با ذکر گناه و معصیت کدر می کنید.» این در حالی بود که از کلام دوستمان خیلی هم برداشت غیبت نمی شد، اما حساسیت حاجی در این موارد ، مثال زدنی بود.

??☘️☘️?همسفر تا بهشت، گزیده خاطرات چهارده سردار استان فارس، ص65

 نظر دهید »

همراه با شهیده مریم فرهانیان

21 اسفند 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی


همراه با شهیده مریم فرهانیان

☀️زهرا سامري همرزم شهيده مريم فرهانيان:
رمز موفقيت مريم اين بود كه هيچ‌گاه دلبسته دنيا نشد و دنيا و زرق و‌ برقش را نمي‌ديد. وي با بيان اينكه من تنها چهار سال با مريم همرزم بودم، اذعان داشت: براي انتخاب دوست بايد بيشترين دقت را انجام دهيم اما مريم پيش از آنكه دوست من باشد الگوي خوب و مطمئني بود.
مريم نخست به عنوان امدادگر در بيمارستان مشغول فعاليت بود و سپس وارد بنياد شهيد شد، مريم روحي پويا داشت و سكون و يك‌جا ماندن را نمي‌توانست تحمل كند و اگر مي‌ديد در جاي ديگري مي‌تواند خدمت كند خود را به آنجا مي‌رساند.
او پس از مدتي فعاليت در بيمارستان، به عنوان مددكار اجتماعي در بنياد شهيد مشغول شد و به مددكاري و مواظبت از مادران شهيدان مي‌پرداخت و او اعتقاد داشت كه مراقبت از مادران شهدا چيزي كمتر از جنگيدن در جبهه‌ها نيست .
خاطره ای از سامری :
روزي وارد خانه شدم و مريم را رو به قبله ديدم وقتي جلوتر رفتم، ديدم مريم روي دستانش مي‌زند و از او سؤال كردم كه مشكلي پيش آمده، چيزي نگفت اما بعدها براي من تعريف كرد كه من هر روز اعضاي بدنم را مواخذه مي‌كنم و از آنها مي‌پرسم كه امروز براي خدا چه كاري انجام داد‌ه‌ايد .
خانم سامری در خصوص عزاداري‌هاي بي‌نظير همرزمش می گوید :
در ايام فاطميه روزي سرزده وارد خانه شدم و ديدم مريم به پهناي صورت اشك مي‌ريزد و نام حضرت زهرا(س) را صدا مي‌زند .
به او گفتم كه چرا اينقدر اشك مي‌ريزي؟
گفت : شما اگر مادرتان فوت كند چه كار مي‌كنيد، شادي مي‌كنيد يا گريه؟
مریم علي‌رغم فعاليت زيادي كه داشت روزه مي‌گرفت و تنها با نان و آب افطار مي‌كرد .
هيچ چيز او را راضي نمي‌كرد و همين موجب شده بود كه يك لحظه آرامش نداشته باشد تا اينكه در بهار عمر خود با رسيدن به مقام شهادت به آرامش هميشگي رسيد .
☀️فاطمه فرهانيان خواهر شهيده مریم :
شهيده مريم فرهانيان يك انسان معمولي با انديشه‌هاي بلند بود، چراكه با شناخت راه و مسير درست به درجه رفيع شهادت نائل آمد .او در هنگام دفاع از ميهن در سن نوجواني و جواني قرار داشت، اما آنقدر به خودسازي و تهذيب نفس پرداخته بود كه در سن 21 سالگي به درجه شهادت نائل آمد .اين شهيده بزرگوار با تأسي از حضرت زهرا(س) در جواني به شهادت رسيد و همواره در رفتار و كردار خويش ايشان را الگو قرار داده بود .
شهيده مريم همواره در زندگي به دنبال شناخت تكليف و وظيفه ديني و شرعي خود بود و با جديت به وظايف خود عمل مي‌كرد .
شهيده مريم فرهانيان يك انسان معمولي با انديشه‌هاي بلند بود، چرا كه با شناخت راه و مسير درست و با تلاش و مجاهدت براي رسيدن به قله‌هاي متعالي انساني به درجه شهادت نائل شد .
مريم توجه ويژه‌اي به مبدأ و مقصد خلقت انسان داشت و از عادات پسنديده ايشان اين بود كه در جمع‌هاي دوستانه با گريز به مسئله معاد اين موضوع را براي ديگران هم يادآور مي‌شد .در جريان فتنه‌هاي اخير همان اندازه كه اهميت اطاعت از ولايت فقيه براي همگان مشخص شد، در جريان جنگ تحميلي نيز شناخت حق از باطل مشكل بود و در اين زمان مريم توجه خاصي به فرمان و سخنان امام خميني(ره) داشت .
مريم هنگام نماز خواندن به گونه‌اي بود كه اطرافيان به خوبي متوجه خشوع و خضوع ايشان بودند .
گذشت و فداكاري، مهرباني و ايثار و گذشتن از حق خود در زماني كه حق با اوست از جمله ديگر ويژگي‌هاي شخصيتي شهيده مريم فرهانيان بود .
مريم همواره گناهان كوچك را زمينه‌اي براي انجام گناهان بزرگ مي‌دانست ابراز داشت: بايد از گناهان كوچك ترسيد چرا كه كوچك شمردن گناهان صغيره باعث بروز بسياري از مشكلات و گناهان كبيره مي‌شود .
وي در خصوص شجاعت اين شهيده دفاع مقدس می گوید : در روزهاي نخستين جنگ و در حالي كه تنها 20 روز از شهادت برادرمان مهدي گذشته بود و مادرم شرايط روحي نامساعدي داشت مريم قضيه بازگشت به آبادان را مطرح كرد .
هيچ كس جرأت مطرح كردن بازگشت به جبهه‌هاي جنگ را به مادر نداشت، اما مريم بهترين تصميم را گرفت و مجوز بازگشت هشت نفر از اعضاي خانواده را نيز به همراه خود به جبهه از مادرمان گرفت .
☀️هنگام شهادت :

این شهیده بزرگوار در غروب سیزدهم مرداد ماه سال ۱۳۶۳ در حالی که همراه با دو تن از خواهران همکار خود بر مزار شهیدی که بنا به وصیت مادر شهید که از آنان قول گرفته بود هر سال به جای او بر سر مزار پسر شهیدش حاضر شوند، در حالی که راهی گلستان شهداي آبادان شده بودند مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی قرار گرفتند و دو خواهر همراه او زخمی شدند و مريم فرهانيان نماد رشادت و مجاهدت زن‌ ايراني به فیض شهادت نایل شد .??☘️☘️ #پایان ?پایگاه اطلاع رسانی شهید آوینی

 نظر دهید »

سردار شهید مرتضی جاویدی

15 اسفند 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی
سردار شهید مرتضی جاویدی

سردار شهید مرتضی جاویدی

تولد: 1337- جلیان فسا شهادت: 18/11/1365- شلمچه کربلای 5 سمت: فرمانده گردان فجر لشگر 33 المهدی

لباس عراقی

داخل کیفش یک دست لباس نظامی عراقی بود. پر از جای ترکش و خون خشک . گفتم: این به چه درد تو می خورد، نجس است. گفت: من با این لباس کارهای بزرگ انجام می دهم.» عکسی را نشانم داد که با لباس و کلاه عراقی در یک جیپ غنیمتی نشسته بود. تعریف می کرد:« من با همین لباس، چند بار به داخل عراقی ها رفتم و با آنها نان و ماست خوردم! با این جیپ هم با بچه ها در منطقه گشت می زنیم . این جیپ را هم از خودشان گرفتم.» حتی از دوستانش شنیدم در همین شناسایی ها مخفیانه خود را به کربلا هم رسانده بود. ??☘️☘️ شادی روح تمام شهدا و شهید فوق صلوات.

?همسفر تا بهشت، گزیده خاطرات چهارده سردار شهید استان فارس، مجید ایزدی، ص56??☘️☘️ 

 2 نظر

مرغابی ها

01 اسفند 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی


سردار شهید حسن حق نگهدار

تولد: 1336- شیراز

شهادت: 22/3/1367-شلمچه

سمت: مسئول محور عملیاتی لشکر 19 فجر

مرغابی ها

عید فطر بود. اولین ماه رمضانی بود که کنار من و بچه ها مانده بود. عجیب بغض گلوی هر دو ما را فشار می داد. حس می کردم که آخرین لحظات با او بودن است. هر دو ساکت بودیم و هیچ کدام نمی توانستیم چیزی بگوییم. حسن سکوت را شکست و گفت: «تو هم به دلت افتاده؟» بغضم شکست . گریه امانم را برید. تا صبح خواب به چشم هیچ کدام ما نیامد. آماده رفتن شد. بچه ها که همیشه حسن برایشان یک غریبه بود تا پدر، به پایش پیچیدند. هر کدام یک پای حسن را گرفته بودند و گریه می کردند و او را به طرف اتاق می کشدند. دستی به سر بچه ها کشید، با خنده ای که از لب هایش جدا شدنی نبود گفت: «یاد مرغابی ها افتادم که نیمه شب دامان حضرت علی(ع) را گرفته بودند تا به سمت شهادت نرود.» می گفت: «بادمجون بم که آفت نداره…» و رفت….رفت برای همیشه. حتی جنازه اش هم برنگشت.

منبع: همسفر تا بهشت، گزیده خاطرات چهارده سردار شهید استان فارس، مجید ایزدی ص98 ??

 نظر دهید »

یا امام رضا(ع)

25 بهمن 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

سردار شهید مجتبی قطبی 

تولد: 15/6/1340 

شهادت: 19/6/1364- حاج عمران 

سمت: فرمانده گردان حضرت زهرا(س) 

یا امام رضا(ع) 

مجتبی حصبه گرفته بود. با پدرش او را برای زیارت به مشهد بردیم . سوار درشکه شده به سمت حرم می رفتیم که رنگ و روی مجتبی سیاه شد، نفسش بالا نمی آمد. همان جا از درشکه پیاده شدیم، مجتبی را به سمت گنبد امام رضا(ع) گرفتم و گفتم: یا امام رضا، بچه ام را از شما می خواهم! 

فورا مجتبی را به بیمارستان امام رضا(ع) مشهد بردیم. دکتر بعد از معاینه گفت: احتمالا مشکل قلبی پیدا کرده. برای معالجه ما را به پزشکان تهران معرفی کرد. به مسافرخانه که برگشتیم، مجتبی به حال اولش بازگشته بود تا حدی که دیگر نیازی به پزشک و دوا و درمان پیدا نکرد. 

همسفر تا بهشت، گزیده خاطرات چهارده سردار شهید استان فارس، مجید ایزدی، ص80. 

 نظر دهید »

هم کلاسی

23 بهمن 1398 توسط شهید محمود رضا بیضائی

سردار شهید حاج مهدی زارع 

تولد: 1334- هفت انجان بیضاء 

شهادت: 4/10/1365- شلمچه کربلای4 

سمت: فرمانده گردان امام حسین(ع) 

هم کلاسی 

یک روز دیدم جمشید،(مهدی) یکی از همکلاسی هایش را به خانه آورده و با صبر و حوصله چیزی به او یاد می دهد . از او پرسیدم: چه کار می کنی؟ 

گفت: چیزی نیست، درس می خوانیم.» 

وقتی دوستش رفت، پیش من آمد و گفت: «عمو جان، دوستم نمی توانست اسم خود را بنویسد، برای همین بچه های کلاس همیشه مسخره اش می کردند و من از این موضوع خیلی ناراحت بودم. امروز او را به خانه آوردم تا نوشتن اسمش را به او یاد بدهم.» 

منبع: همسفر تا بهشت، گزیده خاطرات چهارده سردار شهید استان فارس، مجید ایزدی، ص20.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • ...
  • 5
  • ...
  • 6
  • 7
  • 8
  • ...
  • 9
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 21
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟